ّ
لوکس بلاگ
موضوعات آخرین نظرات بچه ها آخرین نطرات![]() پاسخ:سلام عزیزم عاشقان ماه، ملکه هفت روزه، ملکه کی ، نقاشی مهتاب روی ابرها. ملکه اهنین - 1400/6/2 ![]() پاسخ:ممنون از شما - 1400/6/2 ![]() حتما ی خبر از خودت بهم بده عزیزم پاسخ:سلام عزیزم قربون خانمی خوبم زیاد دیگه به وبلاگ سر نمی زنم مثل خونۀ ارواج شده فدات خانمی هستم سرم شلوغه کتابامه - 1400/5/17 ![]() به نظر منم این سریال دوست داشتنی خیلی خوبه من همه ی قسمت هاش رو در شبکه ی ۵ نگاه میکنم حتی شده تا نصفه شب بیدار میمونم تا ببینم و هر شب لحظه شماری میکنم ساعت ۱۱ بشه (یعنی در این حد فیلمش رو دوست دارم) ممنون ازکارگردان و بازیگران و تهیه کننده ی این فیلم. بهراد ایمانی ۱۲ ساله از تهران پاسخ:سلام اقا بهراد خوشحالم دوستش داری و ممنون از نظرت - 1400/5/4 ![]() من به تازگی دوباره زایمان کردم این یکی هم پسره مشغول اینم خخخخخ پاسخ:سلام نرگس جان ای جانم مبارک باشه به سلامتی. من که کلا از فاز سریال فعلا بیرون اومدم . یه مدت رفتم سراغ کتاب و یه مدت سراغ سریال باقی ملل. خوشحال شدم عزیزم. قدمش با روزی و با برکت - 1400/3/25 ![]() پاسخ: دقیقا همینه. داستان پررنگی که نداشت همین دو تا پسر بچه داستان رو کشوندن تا پایان. من که تا بهم رسیدن ذوقم پرید. اما بازم به عشق شخصیت اصلی ادامه دادم. ممنون از نظرت - 1400/3/10 ![]() سریال موشو دیدی؟رکورد لایک رو در پرومویز شکونده من که بشدت خوشم اومد عالی بودو کلا پشم ریزان حتما ببینش اگه ندیدی منظر نقدت هستم پاسخ:سلام نرگس گلی کجایی دختر دلم برات تنگ شده بود. نه ندیدم خیلی وقته اصلا سراغ سریال نیومدم. اخرین سریالی که دیدم بریجرتون ها بود که دوست داشتم حالا دارم کتاب می خونم. باشه دیدم حتما ممنون از محبتت . - 1400/3/8 ![]() تمام و کمال موافقم...در کل برای اوقات فراقت خوبه ولی با توجه ب نمرش انتظار بیشتری داشتم پاسخ:وای اقا سید شمایید؟ چقدر خوشحال شدم از نظرتون. کجایید ؟ چه می کنید؟ خیلی وقته خبری ازتون نداشتیم. خوشحالم هنوز تو این حیطه هستید. من که خیلی وقته از کره اومدم بیرون رفتم سراغ کشورهای دیگه. تو این مدت کلی اتفاق افتاد و همه چی تغیر کرد. وای یه لحظه پیغامتون رو دیدم یاد گذشته ها افتادم. بله سریال خوبی بود. من با پایانش مشکل داشتم و مقدمه چینی زیادش. ممنون از نظرتون - 1400/2/25 ![]() پاسخ: من خودم ندیدم اما از من میشنوی اگه مطرح نیست و کمتر کسی سریال رو دیده ریسک نکن. اگر هم میخوای ببینی دو سه قسمت اول باید اگه راضی بودی بقیه اش رو بگیر من اولین سریالی که از بوگوم یادمه یه سریال جنگی بود که به عنوان برادر شخصیت اصلی بازی کرده بود فکر کنم ماسک بود - 1399/12/27![]() پاسخ: بذار یه تیتر می زنم اضافه می کنم کاری نداره - 1399/12/25 |
پیشگفتار
درروزگاران عدم ودرحالی که زمان وتاریخ هنوز وجود نداشته اندویا متوقف شده انداسطوره ها ازدل افسانه ها زاده میشوندشکل میگیرند وواردفرهنگ های فولکلورمحلی وقصه ها میشوندوباسنتها وفرهنگهای ملل ترکیب میشوندونسل به نسل وسینه به سینه بین افراد منتقل میشوندوازاینرومیتوان گفت درگذرزمان عناصری ازواقعیت به افسانه هااضافه میشود ... اساطیر موجودات وقهرمانهای درون افسانه ها هستندوحتی گاهی درزمانهای دورنمونه عینی آنها موجودبوده است وبه مروربا وپروبال دادن به ماجراها وصفات انسانی بدل به افسانه ها واسطوره ها میشوندوگاها تاحدانواع خدایان وپهلوانان وجن وانس وهیولاو... پیش میروند. مدت زمان نسبتامدیدی است که دست اندرکاران فیلم وسریال دردنیا به بررسی وپرداخت خیروشرووقهرمانها وضدقهرمانها والبته مطرودان بزرگ جوامع اجتماعی وهراسناکترین آنها مثل انواع شیاطین وزامبی ها وخون آشامان وهیولاهاو...پرداخته اندوصدالبته این ضدقهرمانان همیشه ازجذابیت خاصی بخصوص میان جوانترهابرخورداربودند. دراین بین نگاه به روایت زندگی وعشق بسیاری ازین موجودات (اکثراقهرمانان و ضدقهرمان هاکه خاکستری ویاتماماسیاه اند) به خاطرجوهره نفرین شده وجودشان که اغلب هم اختیاری وتحت کنترل نیست حس ترحم وهمذات پنداری عمیقی رادردرونمان برمی انگیزاندحتی گاهی بسیارربیشترازقهرمانهای سفیدوتمامامثبت داستانها ... اماسوال اینجاست ... به فرض اینکه که همه موجودات عالم توانایی ذاتی عشق وشیدایی رادارند به راستی چه میشود اگه یکروزفرزند شیطان هم عاشق شود؟آیانیروی عشق برافیون درونش غلبه کرده وازدلش فرشته بیرون میاوردوذات سیاه وجودیش روزایل خواهدکردووجودی پاک ومنعطف خلق خواهدکرد یا اینکه تحقق این امرهرگزممکن نمیشود چون اساسا همچین موجوداتی هرگزرستگارنمیشوند!؟
خلاصه داستان(این خلاصه 6-7 قسمت اولیه داستان روتاحدی بازمیکنه پس اگه به لورفتن حساسیداین نکته رودرنظربگیرید...) دختری بنام لوژائویاووپدربزرگش مسوول نگهبانی ازیک کوه اسرارآمیز میشوندکه گفته شده پسرشیطان درآن زندانی شده است اما بدلیل یک اتفاق وحمله فردی به کوه (خدای طلایی )این پسربطورمعجره آسایی ازبندزنجیرها آزادمیشودامادرنهایت اسیرگروهی میشودکه خودراماموران قبیله اورتدوکس (قبیله جاودان) می نامنداین افرادبه سرگروهی فردی بنام لومینگ شان یاهمون خدای طلایی تصمیم به اعدام این پسردرملاعام رومیگیرند. درهمین حال واوضاع لوژائویوازراه میرسه وتشخیص میده که پسر شیطان گناهی ندارد پس تصمیم می گیره هرطورشده نجاتش بده و پس ازیکسری جدال ومبارزه سخت باافرادگروه اورتدوکس وقبیله جاودان سرانجام پیروزمیدان میشه وموفق میشودکه پسرک رونجات دهد وباهاش ارتباط خوبی برقرارمیکنه تقریباازهمون زمان است که پسرک به لوژائویودل میبازد ... امالوژائویوکه قبلا دیداری باخدای طلایی داشته وبه اون تمایل زیادی پیدامیکنه سعی میکنه پس ازعبورازحائل دومنطقه واردجهان قبیله جاودان بشه تاباری دیگرباخدای طلایی دیداری داشته باشه غافل ازاینکه اون قصدکشتنش روداره فقط بدلیل نجات دادن پسرشیطان امادرنهایت دخترجان سالم بدرمیبرداماپدربزرگش توسط همین لومینگ شان یاخدای طلایی کشته میشودولوژائویوی ازهمه جا مونده ورونده دوباره برمیگرده پیش همون پسرکی که نجات داده (پسرشاه شیطان )بودواسمش روموچینگ میزاره درحالیکه اسم واقعیش لی چان لن هست . ژائویاو قسم میخوره یک قبیله قدرتمندروپایه گذاری کنه وانتقام پدربزرگشوبگیره وبزودی این خواسته اش عملی میشه ورییس قبیله ون لومنت میشه ... طی یکسری ماجراها وبه طمع دستیابی به شمشیرون جان به معبد شمشیرمیره اماگرفتاردسیسه قبیله رقیب شده ودردام طلسم اون معبدافتاده ودست آخرقدرت جادویی نفرین شده لی چان لن بطورتصادفی وغیرمستقیم باعث مرگ لوژائویومیشه ... مدتی بعداما جسم یخ زده ژائویودراثربرخوردخون کین ژی یان (دختری ازقبیله فرقه درستکاریاجاودان ) دوباره جان میگیردامااینبارصورت وفیزیک این دخترواردکالبد ژائویومیشه وباظاهروفیزیک لوژائویوعوض میشه حالاظاهرا دوتا کین ژی یان داریم امایکیش درواقع ژائویاواست امافعلا کسی متوجه این حقیقت نمیشه ودرنتیجه لوژائویاوخودشوجای این دخترجامیزنه تابتونه بطورناشناس انتقامشوازلی چان لنی که مسبب مرگ خودش میدونه بگیره درادامه لوژائویاوبرای انتقام وکشتن لی چان لن ازهیچ کوشش وکاری دریغ نمی کنه اما نقشه هاش یکی بعدازدیگری شکست میخوره چون مگه کشتن پسرشیطان اصلابه همین راحتی میسرره ؟! بازی سرنوشت اما کم کم این دخترسرکشوعلاقمندودلباخته لی چان له میکنه ... معرفی وبررسی شخصیتهای مهم داستان لی چان لن : پیچیده-مرموز-ترسناک درعین حال مظلوم - تنها-غریب- عاشق پیشه –کمی تاقسمتی گنداخلاق(دربهترین حالتش بالبخندی نصفه نیمه تومایه های بابای هانیکو خخخخخ) اینا اولین کلماتیه که با شنیدن این اسم توی ذهنم نقش میبنده.یه ادم تنها و بی کس وکار که سال ها بدون هیچ گناهی توی دل یه کوه باانواع غل وزنجیرزندانی بوده اون هم به جرم پسر شاه شیطان بودن وقدرت مخربی که زمان تولدش وتوسط پدرش بهش به ارث میرسه که تنها درحال خشم وخطرفوق العاده زیادبروزمیکنه درحالی که هنوزهیچ کارشرورانه ای انجام نداده است.یه پسر عجیب و غریب ومرموز که هیچ وقت توی زندگیش طعم عشق ومحبت خانواده و گرمای داشتن یه خونه وخونواده رو حس نکرده بود و تنها چیزی که از پدرش به یاد داشت یه خاطره ی تلخ ومبهم بود که همیشه آزارش میداد.لی چن لن کسی بود که همه به چشم یه شیطان بهش نگاه میکردن و برچسب پسر شاه شیطان بودن هیچ وقت از روی پیشونیش برداشته نشد و تا اخرین لحظه همراهش بود و جالب اینکه خودش هم هیچ اصراری بر اینکه دیگران دوستش داشته باشن ونگاهشون رو بهش عوض کنن نداشت و فقط نظر یه نفر توی تمام دنیا براش مهم بود.دختری که نجاتش داده بود واولین کسی بود که به روش لبخند زد و به چشم یه شیطان بهش نگاه نکرد اون هم درست زمانی که همه ی دنیا بهش پشت کرده بودن وقصد کشتنشو داشتن.یه جورایی میشه گفت اون دختر اولین انسان واقعی بود که لی چان لن توی زندگیش دید واین آدمی که تا حالا از هیچ کس حتی ذره ای محبت دریافت نکرده بود توی همون لحظه تا ابد عاشق ودلباخته واسیر اون دختر شد و لو ژائو یائو تبدیل شد به همه ی دنیا ودار وندارش.
لو ژائو یائو: یه رهبر فوق العاده قدرتمندقبیله ون لومنت و شیطان و غاصبی که به بی رحمی وقصاوتش معروفه.دختر خود ساخته ومحکم درعین حال بسیارزیبا وخودشیفته ای که گویی خود سونامی است طوریکه حتی اسمش هم رعشه به تن دشمناش میندازه و هدفش اینه که ملکه وفرمانروای جهان بشه.ادمی که عشق رو باور نداره وهیچ ارزشی براش قائل نیست و فقط میخواد از هر مرد خوش قیافه ای که سر راهش سبز میشه سو استفاده کنه ولذت ببره و بعدش هم خیلی راحت دورش بندازه. اما این دختر رو یه جور دیگه هم میشه توصیف کرد.یه دختر ساده ومعصوم که از اوج مهربونی ومعصومیت به اوج قصاوت وبی رحمی میرسه.دختری که برای اینکه بتونه توی این دنیای بی رحم دووم بیاره مجبور میشه خود واقعیشو با دستای خودش بکشه و اون ادم مهربون و ساده رو توی قلبش دفن کنه و تبدیل به یه شیطان بی رحم بشه.اما اون دختر ساده ی بی گناه معصوم هنوزم یه جایی توی اعماق قلبش هنوز زنده است و کسی که باعث بیدار شدن دوباره ی اون دختر معصوم میشه همون کسیه که همه بهش میگن پسر شیطان!!! لی چن لن همون کسیه که پس ازتحمل مرارتهای فراوان باعث میشه ژائو یائو دوباره به یاد بیاره که کی بوده وچی بوده و چی روواقعا میخواسته واینم اضافه کنم که شخصیت ژائویوازاول تاآخردائم درحال نوسانه وبعدازتحولات فراوان به نظررفته رفته پخته تروعاقل ترمیشه وازقدرتش جای مردم آزاری برای برقراری صلح وعدالت وبرگردوندن عشقش به آرامش استفاده میکنه .
جیانگ وو: یک راس مثلث عاشقانه سریال و یه موجود عجیب وغریب و به گفته ی همه شیطانی مردم آزاروشرور که ذات خوبی نداره ولی در عین حال یه شخصیت بامزه و گاها بچه گانه داره که همین شخصیت شوخ وجالبش خیلی وقتا بیشتر بار طنز سریالو به دوش میکشید و اما این ادم یه گذشته ی جالب و عجیب داره... جیانگ وو در واقع هیچ پدر ومادری نداره و از کسی زاده نشده بلکه نتیجه ی وسوسه ها و شیطان درون چین چیانه.جیانگ وو زاییده ی شهوت وهوس چین چیان نسبت به ژائو یواست.در واقع زمانی که چین چیان تبدیل به طعمه ی ژائو یو شده بود تمام سعی خودش رو کرد تا در برابر اغواگری و وسوسه های این دختر مقاومت کنه و بعد از اینکه از چنگ ژائو یو خلاص میشه به تهذیب روح میپردازه تا وقتی که شیطان وجودش بیرون بره و اون شیطان تبدیل به جیانگ وو میشه.جیانگ ووموجودیه که بی نهایت عاشق ژائو یوئه و دلیل وجود خودش رو لو ژائو یائو میدونه از هیچ کاری حتی کارای شرورانه برای به دست اوردن ژائو یائو دریغ نمیکنه.یه جورایی میشه گفت موجودیه که ژائو یائو خودش باعث به وجود اومدنش شد. کین ژی یان : دختر یکی از افراد محترم وعالی رتبه ی قبیله ی جاویدان.یه دختر آروم و ساکت وساده ودست وپا چلفتی که همه دنیا وخواسته اش اینه که کنار پسری که عاشقشه ونامزدش هم هست زندگی ارومی رو داشته باشه..اما این دختر هم مثل خیلیای دیگه قربانی جاه طلبی وزیاده خواهی های خدای طلایی میشه و پدر نامزدش برای نجات جون خدای طلایی پدر ژی یان رو میکشه تا از خونش برای احیای خدای طلایی استفاده کنن و ژی یان با دیدن این صحنه وحشت زده پا به فرار میزاره و قبیله اش رو به قصد قبیله ی ون لو همون قبیله ای که ژائو یائو پایه گزاری کرده بود ترک میکنه چون شنیده بود که قبیله ی ون لومنت به بی خانمان ها و اواره ها پناه میده.اما توی راه توی یه کوهستان یخی و درست جایی که جسد یخ زده ی لو ژائو یائو درش قرار داره گیر میفته و طی اتفاقی باعث بیدار شدن روح ژائو یائو میشه.از اینجاست که دوتا ادمی که کاملا نقطه ی مقابل همدیگه هستن با همدیگه همسو میشن واین دختر ساده ی دست وپا چلفتی تبدیل میشه به یکی از رکنای اصلی داستان ودرطول داستان کم خرابکاری نمیکنه وخیلیم اوایل ازلی چان لن حساب میبره ولی اواخرخیلی باژائویوصمیمی میشه وحساب کتاب وکارای دفتری ون لومنت روبعهده میگیره حتی طی طریق هم یادمیگیره ودیگه ازلی چان لن نمیترسه حتی دست آخربه مقام والایی هم میرسه .... لومینگ ژوان: لومینگ ژوان یا خدای طلایی رهبر تمام فرقه های جاویدان و درستکاره.یه ادم طماع متظاهر که همه فکر میکنن یه ادم خوب ودرستکاره اما در واقع یه شیطان واقعیه که طمع تصاحب تمام دنیارو داره و توی این راه از هیچ کاری دریغ نمیکنه حتی کشتن یه پسر بچه ی بی گناه ومعصوم برای بالا بردن اعتبار خودش. چین چیان:شاگرد ارشد کوهستان هزار غبارویه راهب درستکار وپرهیزگار که بعد از مرگ استادش کوهستان هزار غبار رو به ارث میبره ومیشه رهبر و رئیس اون کوهستان. واما کوهستان هزار غبار ومردمش یکی از همون فرقه های جاویدانی هستن که همگی زیرنظر خدای طلایی یا همون لو مینگ ژوان هستن و یکی از بزرگترین متحدان خدای طلایی محسوب میشن اما چین چیان با بعضی از کارای ریاکارانه ی خدای طلایی مشکل داره و به خاطر وجدانش نمیتونه با خیلی از کاراش کنار بیاد. چین چیان مردیه که به خوش قیافگی معروفه و به همین دلیل هم تبدیل میشه به یکی از طعمه های لو ژائو یائو که همین قضیه مشکلاتی رو د در اینده به وجود میاره .(یه چیزتومایه های شیخ صنعان ودخترترسا)
تحلیل-نقدوروندسریال (خطرلورفتن) روایت داستان افسانه ها تصویرکاملی ازآمال وامیال وآرزوهای قهرمانان وضدقهرمانان داستان است وخصوصیات اخلاقی وبه طبع اون عملکردهای منفی ومثبت وضدونقیض شخصیتها درسرتاسرماجرا موج عظیمی ازجنبشهاوواکنشهارو به جریان میندازه .درزمانه ای که قدرتمندان وصاحبان نیروهای برتردرسرزمینهای خودخداگونه فرمانروایی می کنند دردل داستان مفهوم جدیدی ازخیروشروسیاه وسپیدخلق میشودکه به حق نمونه جالبی ازشکستن کلیشه های رایج درذهن مخاطب میسازد وتصورماروازهرآنچه نسبت به ذات خیروشرتاقبل ازاین داشتیم دگرگون میسازد . دراین روایت هیچکس ابلیس مجسم وشرورمطلق نیست همانطورکه هیچکس صدردرصدپاک وبی گناه نیست. شیاطین درواقع چندان شرورنیستندوقدیسین وروحانیون هم اونقدرها پاک ومنزه نیستند! اینجاهرکس به نوبه خودودرقلب خودش یک قسمت شیطان ویک قسم قدیسه دارد. طغیان وشرارت صاحبان قدرت قبایل هرچنددرکسوت موجودات افسانه ای دردنیایی فانتزی ودرروزگاران کهن امادرعین حال بسیارنزدیک به خود ماانسانهای امروزی وخصوصیات ودغدغه هایمان انگاربیخ گوش خودمان روی میدهد وتلنگردائم به نقاط ضعف بشردرسرتاسرروندماجراها امانمان رامیبردودرآخرباتحریک حس همذات پنداری بیننده راباولع خاصی به دنبال کردن رخدادها ترغیب می کند. قانون کارما(ازهردست بدهی ازهمون دست میگیری )اما بنظرم بزرگترین مساله این اثراست .اینجا انگارخودقیامت است .هیچ گناهی بدون کفاره نیست همونطورکه هیچ کارخیری بی پاداش نمیمونه همه چیز حساب کتاب دقیقی دارد. خشم وغضب -وسوسه -جاه طلبی –غرور-شهوت - میل به برترین بودن – خیانت - حسادت و... بعنوان بدترین صفات بشر دایماوبطورزنجیرواری درافرادمختلف تکرارودست به دست میشود وروندداستان رودستخوش تغییرمی کند. جالب آنکه بزرگترین نقاط به ظاهرقوت ژائویوولی چان لن نه تنها باعث سعادت جاویدان آنها نشده بلکه بزرگترین افسوسها وبدبختی هاوتباهی های زندگیشان رادرآینده نزدیک برایشان به ارمغان میاورد! شایداگر جسارت واعتمادبه نفس(نقاط قوت ) بی حد ولجام گسیخته ژائویونبود هیچوقت دردام گرداب غروروجاه طلبی نمیوفتاد وبه طمع دستیابی به شمشیربرتروان جان وقدرت جاودانه اون به این راحتی ها جونش روازدست نمیداد دنیاروترک نمیکردوتبدیل به روحی سرگردان نمیشد وشایداگربه این میزان زیبایی نداشت اونقدر وسوسه انگیزواغواگرنبودوهرگزاهریمن جدیدی ازکالبدیک زاهدخداشناس خلق نمیکردکه درنهایت باعث آزاربشریت وحتی آزارعشق حقیقی خودش شود...ولی چان لن که دربدست آوردن قدرت برترشیطانی اش بخاطرفرزندشیطان بودن کاملا بی تقصیربود اگراین قدرت وحافظ بی نهایت اهریمنی ذاتی رونداشت هرگزمجبورنمیشد تمام عمرش باخودونفس اماره ووسوسه اش بجگندوتمام مدت به طرق مختلف درغل وزنجیردرونی وبیرونی وعذاب وشکنجه ای پایان ناپذیردست وپابزند! امادولت عشق دراین اثرتحسین برانگیزحتی زیباترازسایرآثارچینی به نمایش درمیادوبه تمامی بیت مشهورلسان الغیب حافظ شیرازی (...که عشق آسان نموداول ولی افتادمشکل ها...) رابه ذهن من بیننده ایرانی تجسم می بخشد.عشق جاودانه وحتی میشه گفت جنون آمیز درتمامی طول روندداستان ودردل تک تک شخصیتهای اصلی وفرعی چون جویباری جاریست وبه همون اندازه پرخطروشکنجه دهنده است که آرامش بخش ونویددهنده خوشبختی . حتی عشقی ویرانگرونفرین شده درنهایت باعث پالایش ورستگاری افرادمیشودکه نمونش رودرنوع عشق جیانگ ووبه ژائویو می بینیم .لی چان لن بادستیابی به گوهرعشق سرانجام براهریمن درون ووسوسه قدرت بی پایان شمشیرواژدها غلبه می کندوهیولای سیاه وجودش راکشته ونیست ونابودمیکند .ژائویوکه درآغازبه خاطراتفاق بدی که براش میفته همانند لیدی مکبث زنی سنگدل وخیره سرولجام گسیخته است پس ازخاموش شدن عطشش برای انتقام دردام عشق افتاده ورام وسربزیرمی شود طوریکه درنهایت بجای فرمانروای دنیا بودن تنها آرزوی فرمانروایی برقلب معشوقش رامی کند.... اونچه که دراین اثربرام واقعا جالب وسنت شکن بود(یاحداقل کمتردیده شده ) نمایش لی چن لن بعنوان شیطان عاقل وعاشق پیشه وحتی گاهن خیرودوراندیشی بودکه دایما برخلاف تصورما درحال کارمثبت به نفع بندگانش بودوبه تنها چیزی که فکرنمیکردوسوسه ملت برای اعمال شر بود (حالابگذریم ازاون طلسم ونیروی مخرب درونیش که گاهابشکلی ناخواسته باعث قتل وعام مردم هم میشد)!ودرتقابل بااین شیطان اما شخصی بنام لومینگ شان (خدای طلایی ) که خودش روصالح برحق ونماینده آسمانها میدانست وهمیشه تنها بخاطرداشتن اسم شیطان درحال موعظه ژائویوولی چان لن وقبیله ون لومنت بوددرجای جای قصه این فرد ازهیچ جنایت و کارزشتی برای افزایش قدرتش دریغ نداشت طوریکه درنهایت حتی افرادنزیکش هم به ظاهردروغین قدیس گونه ودورویی های این فردپی میبرند وجای لی چن لن اون روابلیس حقیقی می خواننداما جالبتراینکه این فردهرگزازموضع خودپایین ترنیامده وهمیشه خودرا واعمالش رابرحق میداند وبه خوداجازه محاکمه کردن فرزندشیطان را درملاعام میدهد... لی چان لن درآرزوی ازبین بردن قدرت سیاه وطغیانگر ذاتش وکنترل بربدن خود درهمه حال درچالش ودرگیری وعذاب وجدان در جهنمی خودساخته است درحالیکه اسم فرندشیطان رویدک میکشید ! او با وجود قتل های ناخواسته ووحشتناکی که انجام می دهد، یک انسان ترحم انگیز است و ترس، توهم،زخم ، خستگی او را با تمام قدرتی که دارد، تحلیل می برند.... وخدای طلایی که دیگران درحدقدیسی احترام وشان برایش قائل بودند امابالعکس درصددبدست آوردن نیروی برترحتی ازکشتن دوست قدیمی وپزشکش هم فروگذارنکرد وبااعتمادبه نفس فراوان خودرادوباره احیامی کند...
نکته دیگه نمایش دنیایی دیگردردل دنیای واقعی بودکه مرزعبورشم همون شکاف درخت کهنسال بودوایده جالبی هم داشت.اینجاکه سرای باقی نام داشت همانند برزخ محل رفت وآمدارواح بودوافرادی بودکه یکبارتجربه مرگ وزندگی روازسرگذرنده بودند.امادراین دنیا به حساب اعمال نیک وبددرگذشتگان وارواح اونم بصورت سیستم اعتباری پولی میرسیدندیعنی مثلا نجات یک فرددزندگی دنیوی 10 تا امتیازمثبت یا کشتن فردی 10 امتیازمنفی داشت وفردفقط میتوانست درشرایطی تقاضای خریدیاسرویسی ازاون ها روداشته باشدکه اعتبارکافی مالی برای آنراداشته باشد.این سرزمین باقی ماندگان مقررات مخصوص خودش روهم داشت مثلا هیچکس بجزخویشاوندان نزدیک به دیگری پول قرض نمیداد . فضای غالب سریال هرچندزیبا ودردل طبیعت بکرناب وکوهها وصخره های فوق العاده زیباست وپرازلباسهای رنگی حتی عجیب است اما درعین حال مبهم مرموز وحتی گاهی تیره وتار است وتم تنهایی ومرگ وشکنجه درمحیط غوغا میکند. یادمون باشه این کارعلارقم داشتن سکانسهای بامزه وکمی تاقسمتی کمیک وسکانسهای آرام رمانتیک وگاهی آتشین عاشقانه زوجهای داستان اما ولی قرارنیست درنهایت خیلی هم شادوگل وبلبل باشه بالعکس به عقیده من داستان غم سنگین وعظیمی روبه دوش میکشه ودرسرتاسرطول قصه همگام باانواع واقسام دردهای جسمی وروحی لی چان لن وژائویووسایرشخصیتها ماهم با دردورنج طاقت فرسا وریاضت این موجودات شریک میشویم ودرعین حال به پاکی و پالایش روح خودمون هم می پردازیم واینم بگم که انگارنویسنده به نمایش شکنجه های درونی قهرمان مردمون (لی چان لن ) اصرارداره طوریکه گاهاتکراراین صحنه ها دل من یکی روبعنوان بیننده زده .(یکم مثلا تومایه های فیلم مصائب مسیح اماخب نه دیگه دراون حد) اما نمیدونم چرااینکارروی من اونقدرتاثیرگذاروآشنا بودوحتی بنظرم انگارمعجون اقتباسی میومدازداستانها وشخصیتهای معروف دنیاازنمایشنامه های معروف شکسپیرچون مکبث واتلووشاه لیرگرفته تا فیلمهاوسریالهای عصرمعاصر ...عشق جنون آمیزوبی حدوانتهای لی چان لن به ژائویو بخصوص دراوائل داستان منویادهیت کلیف ضدقهرمان معروف رمان بلندیهای بادگیروعشقش به کاترین مینداخت بخصوص زمانیکه هردوشون عشقشون راازدست داده ودرفراغ یاردائم درحالت سرگشتگی ونجواوبیقراری ودرصددراهی برای برقراری ارتباط با معشوق و نزدیکی هرچه بیشتر وهمراهی باروح عزیزازدست داده شان بودندودراین راه حتی ازخودکشی وقربانی کردن خودشان هم دریغ نداشتند... واین سکانسهای زیباوتکان دهنده رنج دوری واقعا که همه وجودموتحت تاثیرقرارمیدادومیلرزوند... لحظاتی برخی جنبه های شخصیت چان لن منویادخودمکبث مینداخت زمانیکه حاضربودبه همه اوامرجاه طلبانه ژائویوتن بده وهیچی به جزقدرت وخوشحالی این دختربراش اهمیت نداشت یازمانی که بخاطرجنایاتش بیقراروناآرام میشه اما دراغلب مواردودرنهایت انتخابی که میکنه درتضادکامل باضدقهرمان شکسپیرقرارمیگرد ... خیلی جاهای کمدی هم داشت که منویاد یادفیلم روح 1990ازجری زاکر مینداخت وحتی گاهی هم بخاطرارتباط جهان مرده ها وزنده ها یادانیمه معروف عروس مرده میوفتادم یابخاطرپرداختن به گناهان کبیره مثلا فیلم هفت خاطرم میامد. اینوسط حیفه ازسریال موردعلاقم گابلین هم نامی نبرم هرچندبجزموضوع قدرت های برترموجودات غیرانسانی وگاهی نمایش دنیای برزخ گونه درهردوسریال شباهت دیگه ای ندیدم . اما نبردلی چان لن باهفت آسمان وهیولاها حتی منویادقصه موردعلاقه بچگیام یعنی امیرارسلان نامدارمینداخت ... شخصیت ژائویوبنظرم معجونی جالب ازکارکترهای لیدی مکبث واسکارلت اوهارا وماری آنتوانت وژاندارک بود... یعنی وجه های گوناگون اخلاقی این دخترمنوگاهی یاداین بزرگان مینداخت حالاالبته اینجامجالی برای پرداختن وشکافتن بیشتراین کارکترها نیست. (خخخخ ) البته بازم نظرمنه قضاوت باشماست ... یک مضون و نکته بارزدیگردراین داستان پرفرازونشیب مساله جبرواختیاروانتخاب وشانس است که بنظرم اصلا کل پیام تمام سریال توهمین قضیه نهفته بود.جالبه که به مساله بدشانسی لی چان لن بارها به طرق مختلف اشاره میشه وهمیشه هم خوداو سرسختانه تاکید میکنه که به این قضیه اعتقادی نداره ودرکل سریال اختیاروانتخاب همیشه درنبردی دائم باجبروتقدیروسرنوشت به اشکال مختلف بروزمیکند. عمل لی چان لن نشانه تسلیم ناپذیری او در برابر سرنوشت است . درواقع بنظرمیادکه لی چان لن باطلسم قدرت شیطانی اژدها ومحافظت شمیر بدنیا آمده دربازی تخته همیشه میبازه حتی روزعروسیشم پیشگومیگه که نحسه و دریک کلمه خیلی بدشانسه ولی جالبه که خودش هرگزاینوقبول نمیکنه ودائمادرحال انکاره چون همیشه ازین ناتوانیش درکنترل خشم وخشونت و عملکرد سرخود ووحشیانه شمشیروان جان ونداشتن انتخابش دراین زمینه زجرمیکشه ولی هرگزناامیدوتسلیم نمیشه وسرسختانه باهمه زشتیهای غیرقابل کنترل وجودش میجنگه ودرنهایت هم سربلندبیرون میاد ولو به قیمت کشتن نیمی ازروح ووجودخودش ودرواپسین سکانسهای سریال زمانیکه باشمشیرژایوئومجروح میشه وقراره بمیره بهش میگه یادت باشه که این تقدیرم نبودبلکه انتخاب خودم بود (این بخش رودرآخرین قسمت سکانسهای برترباجزییات بیشتری شرح دادم .)
بهترین سکانس ها (خطرلورفتن) اوایل داستان زمانیکه ماموران قبیله جاودان لی چان لن روبه بندمیکشن وقصداعدامشودارن که یکباره لوژائویوسرمیرسه وبا مبارزه وغوغایی که به پا میکنه آخرش موفق به نجات اون میشه ...من عاشق این مدل حرکات رزمی به خصوص زمانی که یک زن به یک گله مردغلبه میکنه هستم بنظرم واقعا سکانس جذابی بود... سکانسی که ژائویومست میکنه یه منطقه ای بالای کوه روآتش میزنه وسرخوشانه میره سروقت لی چان لن بیچاره ازهمه جابیخبروخفتش میکنه ومیگه چشمای قشنگی داره واون مدل ب و س ه آتشین وهیجان انگیزبین اوندودردل صخره ها وکمی دورترازصحنه آتش سوزی وجالبترمدل نمایش این رابطه بصورت غیرمستقیم وخلاقانه ای درقاب یک آیینه کوچک که خیلی ظریف یه مدل ممیزی چینی روهم به رخ مامیکشه خیلی خوب بود. اون سکانسی که لی چان لن سرمزارژائویوزیربارون باهاش رازونیازمیکنه وازدل تنگی هاش میگه وازاون طرف درخت لوژائویوکه همه چیزومی بینه اما اونموقع نفرت سرتاسروجودشوگرفته وهمه حرفهای اونو برعکس تعبیرمیکنه وبرای گرفتن انتقام ازداخل حفره درخت ومرزاون دنیا به داخل درخت خودشومیندازه وسرازاین دنیا درمیاره وبا لی چان لن روبرومیشه وخیلی شیک وشجاعانه قصدحمله بهشوداره که آخرسرمثل حشره ای به طرفی دیگه پرتاب میشه (خخخخ) این سکانس غم انگیزوهمزمان کمی خنده داربود.
اون سکانس که روح ژائویوبه قصدگردش وسروگوشی آب دادن به دوروبراون شهری که موقتا اومده بودندمیره ولی چان لن که باهاش تله پاتی برقرارکرده به تعقیب اون دنبالش میکنه ودرمسیرشون ازبازارباخوراکی ها خوشمزه عبورمیکنن وبه اون منطقه پرشکوفه که همانندبهشتی است واردمیشن حدود2 دقیقه طول میکشه امابه حدی زیبابودکه من یه موزیک روش گذاشتم وسکانسشوکات کردم گذاشتم تونما اینم آدرسش اگه کسی مایل بودببینه : https://www.namasha.com/v/Mtn7e2fw قسمت پنجاه وپنج بنظرم تمام صحنه هاش عالی وتکان دهنده بودندامابهترینش مسلما اون درگیری ونبردبین ژائویوولی چان لن با شمشیرودرنهایت انداختن شمشیروتسلیم چان لن دربرابرژائویوورهاکردن قدرت شیطانی وبعدفروبردن شمشیردرقلب لی چان لن توسط عشقش وهمراهی خودچان لن درفروبردن بیشترشمشیردرقلبش ودرآغوش کشیدن محکم ژائویوبااون پیش زمینه ها وفلاش بک ازسکانسانهای بیادماندنی قبل وسرانجام سقوط چان لن ازصخره به سمت خلایی تیره وتاروبی انتهاست ... واااااااای فوق العاده بودنمیدونم چی بگم اصلا ....
برترین دیالوگهای سریال (خطرلورفتن) قبلادربخش سکانسهای برتراین بخشوکمی توضیح دادم قبل درگیری چان لن وژائویو یه دیالوگ بین اژدهای سیاه ولی چان لن داریم که یه جورایی انگارآخرین وسوسه های اژدهای سیاه وهیولای درون لی چان لن وازاونطرف تصمیم نهایی وپاسخ لی چن لن به این وسوسه قدرت بیکران است (دیوچوبیرون رود فرشته درآید) : اژدها:زمانیکه ازاینجابیرون بری بوسیله شمشیرآسمانی کشته خواهی شدواگه بمیری همه چیزت روازدست خواهی دادپس بامن متحدشووشمشیرآسمانی رونابودکن اینجوری دیگه هیچکس نمیتونه توروبکشه وتواین دنیاچیزی نخواهدبودکه نتونی بدستش بیاری . لی چان لن کمی درذهنش وسعت این قدرت روتصورمیکنه وحتی دستش روبطرف شمشیرمیبره امابعدازکمی مکث میگه : لی چان لن :اگرقیمت اون قدرت رنج توده مردمه من اونونمیخوام... اژدها :زندگی بقیه درجهان هیچ ربطی به تونداره ... لی چان لن : تواین دنیاهزاران نفرمثل من وژائویووجوددارند.من هم عاشق اونم وهم عاشق دنیایی که درش زندگی میکنیم.من احتیاجی به قدرت برترنامحدودندارم همینطورم نمیخوام پادشاه جهان باشم تنها چیزی که دلم میخوادکنترل کنم سرنوشت وتقدیرمه ... اژدها: فقط قدرته که بهت اجازه میده برسرنوشت خودت غلبه کنی فارغ ازتخریب یانجات توده مردم اونهابهرحال دوستت خواهندداشت. لی چان لن :مردم هرگزنیازبه کسی که اونارونجات بده ندارندمنم هرگزازمرگ نترسیدم ولی اگه خودموگم کنم اونوقته که واقعا همه چیزموازدست میدم . کمی بعدترازین سکانس زمانیکه لی چان لن ازپرتگاه تاریک سقوط میکنه نجواهایی که باخودش میکنه وبه یادمیاره اونچه که ژائویویه زمانی بهش گفته بود... لی چان لن : سرتاسر زندگیم کلی اززمانم رو صرف کردم که تنهایی درتاریکی راه برم اونموقع زندگی وروحم مثل آب راکدبیجان بود تاوقتیکه یک کسی بهم گفت که اون آسمان پرستاره رودرچشمان من دیده اماشایداون نمیدونست که من فقط میتونستم تاریکی شبوببینم واون تمام روشنایی چشم ودنیای من بود. یه سکانسی بودکه ژائویوباخدای طلایی بحث میکنه مال قسمت 30 که حرفهاش تکان دهنده بودو من خیلی دوستش داشتم : ژائویو : لومینگ شوان!قبلنا میخواستی منوبکشی چون بعنوان شیطان متولدشده بودم درنتیجه مخلوقی بودم که بیشترین کارهای شرورانه وجرائم رومرتکب شده ...اونوقتها برای مدتی احساس گناه میکردم امابعدش بالاخره ذهن خودموتسلی دادم وگفتم اگه اونایی که درجهان کارخیرمی کنندهمشون مثل توباشنددیگه کی اهمیت میده که من شیطان بدنیااومدم ؟! اگه راه شماها صراط مستقیمه انتخاب نهایی من خلاف جهت این مسیره . درسته من شیطانم الان مشکلت چیه ؟چرااگه توکسیونجات بدی بخشنده ومهربونی ولی اگه من اینکارکنم شیطان میشم ؟اگرتویه قبیله تاسیس کنی کارت درسته ولی قبیله ساخته شده بوسیله من اشتباه وناحقه ؟آخه روچه اساسی توبایدروی اعتقاداتت پافشاری کنی درحالیکه تمام اعتقادات من بعنوان افکارشیطانی تلقی میشن ؟! بررسی نکات مثبت اثر بنظرمن شخصیت پردازی قوی یکی ازدرخشانترین نقاط قوت این کاربود.شخصیت لوژائویوخاص ومنحصربفردبودبرام وبنظرم تاهمیشه درخاطرم باقی خواهدماندوهمانطورکه قبل اشاره کردم حتی منویاداون شخصیتهای پررنگی که قبلا خونده بودم یادیده بودانداخت .جوری بودکه رفته رفته بعدازهرچندقسمت وجه جدیدی ازش روکشف میکردم وبه هیچ وجه منفعل نبودوازنظرمن بهترین وقویترین شخصیت داستان هم بودوبه حق هنرپیشه جوان (بای لو) هم عالی ازپس این نقش پیچیده براومده بودامادرکنارش لی چان لن یاهمون ضدقهرمان مردهم پابه پای این شخصیت جلومیومدواونم موفق شدیه نقش خاطره سازی رودرذهنم حک کنه درموردبازی (شو کای ) بایدبگم خیلی خوب وقابل قبول بودبخصوص حالت چهره اش وقتی عصبانی وخشن میشدیا شکنجه می دید امادرکل حس کردم اگه یکمی حرکاتش منعطف تربود ویه جوری ازخشکی درمیومدشایدبهترم میشدهرچندکه کلا کارکترجدی وچهره سنگی داشت بقیه نقشهای فرعی هم تقریباخوب بودند. فیلمنامه بسیارقوی بودامایه ایرادی هم داشت که بعداخواهم گفت اما گره ها ونقاط عطف به موقع خودشونونمایان میکردندوهرجاکه احساس خستگی میکردم پشتش یه غافلگیری سراغم میومدوازحالت خمودگی درمیومدم مثلا بعداینکه بالاخره همه فکرکردندکه ایندودلداده درروزعروسی بهم میرسندوداستان روی آرامش به خودش می بینه امااین پیش بینی درست ازآب درنمیادیازمانیکه بعدازمرگ دشمنان بدطینت و حذف همه نقشهای منفی فکرمیکردم الان دیگه همه چی آروم میشه اما بازم خواهیم دیدکه مشکل بزرگتری هنوزهست .مخلص کلام اینکه نویسنده خوب حواسش بوده چیکارکنه که قصه اش ازریتم نیوفته صدآفرین بهش هرچندکه بهرحال مثل خیلی آثاردیگه کارش یه کوچولو نقاط ضعف هم داشت . فضای طبیعی کوهستان وفیلمبرداری وجلوه های ویژه وطراحی لباس وطراحی صحنه خیلی خوب کارشده وقابل قبول بود.من که قبل این سریال دوکارتاریخی ویک کارفانتزی چینی دیگه دیده بودم اما جلوه های بصری این کارواقعا ازاوناسرتربودوحتی بنظرم میشه کارای کامپیوتری وافکتهاشو باکارای هالیوودمقایسه کردیعنی بنظرم خیلی طبیعی ترازدیگرکارای فانتزی چینی اومدند. عاشقانه سریال واقعا ناب ومنحصربفردبودوتم انتقامیشم بنظرم خیلی اوایل خوب کاروجلومیبرد.اون فراغ یارودوری ونجواها وتله پاتی شخصیتهای اصلی خیلی خوب کارشده بودو درعین حال عاشقانه شخصیتهای فرعی هم جالب بودمثل عشق سیماروبه عشقش حتی سالها بعدازمرگش واینکه حتی یه عروسک عین همونوساخته بودایده جالبی بودویاانواع واقسام عشقهایی که درزوجهای فرعی بوداونقدرکه گاهی عشق سرریزی میکرد که این خودش البته یه نکته منفی روبوجودمیاورد!که درادامه خواهم گفت .
سحروجادووانواع واقسام نیروهاوقدرتهای عجیب وغریب فراانسانی برای فانتزی بین هااحتمالابسیارهیجان انگیزه امااحتمالاحال غیرفانتزی بین هاروهم میگیره بقول مریم جون آدم یادهری پاترویا خیلی فیلم وسریالای اینمدلی میندازه اما دو قضیه تلپاتی وتلپورت (طی طریق یاجابجایی درزمان ومکان بی هیچ وسیله خاصی ) بعنوان راهای ارتباط ذهنی بین دوفرد(مشخصا لی چان لن وژائویو) وراه انتقال افراد بارها درطول این سریال فانتزی دیده میشه این چیزها هرچندممکنه غیرواقعی بیاداماباپرداخت وکاربری به موقعش صحنه های زیبایی روخلق کرده بود. سبک فانتزی اثرباعث شده بودخیلی حالات افرادبه کمک نمادها واستعاراتی که درغالب معمولی سریالهای عادی قابل بیان نبودندبه راحتی دربرابرچشمان ماقراربگیرندمثلاانفجار نیروی خشم وغصب خیلی جالب درتغییرحالت قیافه لی چان لن میدیدم چشماش قرمزمیشدودودسیاهی دوروبرش بلندمیشدیاخودش تبدیل به اون هیولایااژدهای سیاه میشدیاخدای طلایی که به ققنوس تبدیل میشدو... سبک فانتزی - رزمی ووشیارومن خودم خیلی دوست دارم بخصوص صحنه های مبارزه باشمشیر ژائویو- لی چان لن خیلی باحال بودولی این سبک یه مشکلی هم داره که بعدترمیگم .
بررسی نکات منفی اثر هرچندزوایای مختلف فیلمبرداری وتکنیک هاشودوست داشتم اما راستش ازنورصحنه هااصلاراضی نبودم . عوامل درسکانسهای عصروشب سعی کردندازحتی الامکان نورطبیعی یا کمترین نورپردازی مصنوعی استفاده بکنند امادرواقع بنظرم گاهی تصاویرتیره وتاروحتی ناواضح میامد.مشخصا دراین موردنظرتون روبه سکانس خواستگاری جلب میکنم .
سبک کاردرسته هنرهای رزمی وفانتزی بوداما صادقانه بگم خیلی صحنه های زدوخوردکه تواین ژانرطرف بایه نیرویی باکف دست یابانگاه کردن مستقیم توچشای طرف مقابلش میزنه طرفو6 متربه اطراف پرتاب میکنه واونام باکلی جیغ وناله خون ازلب ولوچشون سرازیرمیشه من کلاباهاشون ازمدتهاقبل زاویه دارم حالاهرچی شمشیربازی تو هواوبالاپشت باموواون تکنیکهای جاخالی دادنشونو میپسندم این تیکه هارو که گفتم بدم میاد(خخخخ)
تعدادشخصیتها وزوجهای زیادوپرداخت به جزییات این روابط عشقی واقعا برام جالب نبودوبنظرم اصلاضروری هم نبود فقط بنظرم باعث شده بود10-15 قسمت اضافی داشته باشیم حالایامن حوصله آدمای فرعی رونداشتم یانظربقیه هم همین خواهدبودنمیدونم امابنظرم این چیزیه که چه بخواهیم چه نه درسریالای دیگه چینی هم هست وخودشون بااین قضیه انگار حال هم می کنند! نکته دیگه نمایش تکراری سکانسی که لی چان لن عصبانی میشه وتغییرحالاتی که پیدامیکنه درحالیکه درغل وزنجیره بیکباره افسون اژدهای سیاه میشه وکارای شیطانی میکنه بصورت چندین باره درطول سریال کاردرستی نبودوبنظرم میشدبرای نشون دادن دلیل وریشه خشمش یه فکردیگه ای هم کرد یایکسری سکانسای جدیدترگرفت . پایان بندی(خطرلورفتن) قسمت 55 یکم پیچیدگی توسکانسها وتدوین وکاتهای دوربین بود که خیلی ازبیننده ها روگیج کرده بودواوایلش خیلی برام مبهم بوداماباتماشای چندباره اون سکانس به نتیجه رسیدم که دلیل زنده ماندن وپیدانشدن جسدلی چان لن این بودکه اون مبارزه اصلا درعالم واقع اتفاق نیوفتاده وهرچه بوده ازذهن ورویای این دوفردگذشته ودرواقعیت هم اگرنگاه کنیدبیشترتصمیمات اصلی وقاطع وحتی چالشهای درون شخصیتها درذهن واراده قوی اونها اتفاق میفته که اتفاقا بامبانی فکری بودا ولائوتسه وکنفسیوس هم کاملاجوردرمیادودرمدیتیشن ویوگاهم اصل برتمرکزوتنفس صحیح است که انسان رابرغلبه برهرچیزی قادرمیسازد. این قصه پرفرازونشیب باغلبه شخصیتهای اصلی به نیروهای اهریمنی بیرون ودرون وبه خوشی پایان میپذیره اگربخوام به این کارامتیازی بدم چیزی بین هشت ونیم ونه ونیم مدنظرمه امادقیق نمیگم چون نمیخوام درآینده هی نمره خودموتغییربدم .خخخخ امادوستان مایل بودم درموردنمادها وسمبلها وریشه های کهن تفکرات فلسفی چینی بکاررفته دراین اثروسایرآثارفانتزی افسانه ای توضیحاتی روبراتون فراهم کنم که متاسفانه درنهایت بعلت طولانی بودن خودنقداحساس کردم ذکراون موضوعات دراین مقال نمی گنجدفقط میتونم بگم سعیمومیکنم که اگرعمری بوددرآینده بطورمجزابه این مسائل خواهم پرداخت وبصورت یک دی کدارائه خواهم داد. ازدوستانی که مایلندقبل ازشروع سریال یکم باحال وهوای اون آشنا بشونددعوت میکنم که حتما تیزرها ومیکسهای محیای نازنین روببینیدکه درادامه لینکهاشون روبراتون خواهم گذاشت درضمن خواستم بگم متاسفانه ترجمه وزیرنویس اینکاربه فارسی هنوزتموم نشده وفقط تاقسمت 15 اومده اما اونایی که مایلنداونوباساب انگلیسی ببیننددرکانال خودم می تونندمشاهده کنند .بهرحال دیدن این درام زیبا روبه همه چه چین وماچین بین ها چه چین وماچین نبین ها چه فانتزی-رزمی بینا چه فانتزی-رزمی نبین ها نه تنها توصیه که واجب اعلام میکنم ازمن گفتن بودحالادیگه خوددانید.... https://www.namasha.com/v/uRiqkQUEتیزرسریال میکسهای سریال کانال محیاجون درزیر https://www.namasha.com/v/62YfSShu https://www.namasha.com/v/o1JwUqe7 https://www.namasha.com/v/vTmOqsFF https://www.namasha.com/v/idVhMCD4 https://www.namasha.com/v/fqEyPsxe اینم آدرس کانالم اگه که خواستیدسریالوباساب انگلیسی ببینید(هرچنداحتمال کمی هم هست که فارسیش هم بعداقراربگیره ) https://www.namasha.com/fereshtehgh خوب دوستان بازم سپاس ازهمراهی وصبر همیشگیتون وتادرودی دیگربدرود... تعداد بازدید از این مطلب: 13715
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید
|
درباره نقد کره بهترین سریال های کره ای
آرشیو مطالب مطالب پر بازدید |