جاسوس میونگ وول:( از دسته فیلم های عالی)

خلاصه

داستان افسر هان میونگ وول دختری از کره شمالی که برای ماموریتی به عنوان جاسوس به کره جنوبی اومده. ماموریت او نزدیک شدن به کانگ وو یه ستاره خوانندگی و بازیگری کره جنوبی و فریب دادن او و آوردنش به کره شمالی هست. او اول خودش رو به عنوان یه دختر دبیرستانی؛ یه هوادار دوآتیشه به این آقا نزدیک میکنه و طی یک اتفاق باعث نجات جون اون میشه میونگ وول که به تبع شغلش مهارت های رزمی بالایی داره از اون به بعد به عنوان بادیگارد در کنار کانگ وو قرار میگیره(واقعا صحنه های اکشنش رو دوستداشتم) ضمن اینکه اون نباید ماموریتش رو فراموش کنه یعنی نقش یه عاشق دلخسته رو بازی کنه و بتونه کانگ وو رو هم عاشق خودش کنه. که برای رسیدن به این هدف مافوقش چویی ریو و دوتا از جاسوسای کهنه کار مقیم کره جنوبی هم کمکش میکنن.حالا این کمک به چه صورته! مثل آموزش عشوه اومدن یا فرآهم کردن فضای عاشقانه و...

درادامه میونگ وول بالاخره موفق میشه کانگ وو رو عاشق خودش کنه اما درست زمانی که همه چی داره طبق نقشه پیش میره کانگ وو صحبت های میونگ وول و مافوقش رو میشنوه و میفهمه میونگ وول برای ازدواج با اون نقشه داشته و ادعای عشقش یه دروغ بوده البته متوجه نمیشه که اون یه جاسوسه. کانگ وو که خیلی دلشکسته میشه برای تحقیر میونگ وول به اون میگه که من فقط با یه ستاره مثل خودم ازدواج میکنم.اما میونگ وول که برای ازدواج با کانگ وو خیلی مصممه(چون ماموریت داره) حرف اون رو جدی میگیره و تصمیم میگیره تا یه بازیگر ستاره بشه و به کانگ وو برسه.خلاصه میونگ وول وارد این عرصه میشه و از قضا کارش هم خیلی میگیره تا جایی که به عنوان نقش مقابل کانگ وو انتخاب میشه حالا داستان فیلمشون چیه ماجرایی دقیقا مثل ماموریت میونگ وول یعنی جاسوسی که قصد نزدیک شدن به یه ستاره رو داره با این تفاوت که ماموریت اون کشتن این ستارست. و باقی ماجرا...

روند داستان

تضاد بین شخصیت اصلی این دخترکه آدم خشک و بدور از احساساتی هست با ماموریتی که داره موقعیت های طنزی رو به وجود میاره فکر کنید دختری که حتی از گفتن کلمه اوپا چندشش میشه در چنین وضعی قرار میگیره واقعا ادم رو به خنده می اندازه. البته این فیلم فقط کمیک نیست بلکه موقعیت های عاشقانه و غم انگیز بسیاری هم داره که باعث جذابیت این سریال شده.

(دختره خیلی خوشکل و ناز و خوش اندام بود. آهنگ هاش هم بنظرم خوب بود و به صحنه ها میخورد کلیم دلم واسه پسره چویی ریو سوخت. چون مدت زیادی عاشق میونگ وول بود اما چون یه آدم نظامی بود ابراز عشق رو بلد نبود. حالا کارش به جایی رسیده بود که باید عشقش رو تقدیم یه آدم غریبه کنه.که حتی در اواخر فیلم کانگ وو همین طعنه رو بهش میزنه.)

سکانس برتر:

انتخاب سخته اما بنظرم یکی از صحنه های عالیش وقتی بود که کانگ وو و میونگ وول سر صحنه فیلم برداری بودن و روی هم اسلحه کشیده بودن تو داستان اصلی باید بعداز مشاجره کانگ وو میپرسید که آیا عشقت نسبت به من هم دروغ بود و میونگ وول با صراحت بگه بله وبطرف هم تیراندازی کنن اما میونگ وول که حالا واقعا عاشق کانگ وو شده سرفیلم برداری این سکانس رو با حال واقعی خودش بازی میکنه و بعداز سوال کانگ وو میگه نه اون حس واقعی من بود من تو اون لحظه ها واقعا شاد بودم. بعد کانگ وو هم ادامه حرف میونگ وول رو میگیره و حرف دلش رو میزنه و میگه پس بمون و بامن زندگی کن. من میبخشمت و بعد اسلحه ش رو میزاره کنار. اما میونگ وول با اشک میگه من نمیخوام بخشیده بشم. خواهش میکنم من رو نبخش. و اسلحه رو میزاره رو سر خودش و شلیک میکنه. و نقش زمین میشه( البته گفتم که این تو فیلمی بود که داشتن بازی میکردن و اسلحه واقعی نبود اما این حس واقعی اون دوتا بود.) بعد کانگ وو فریاد میزنه ومیره جسد میونگ وول رو بغل میکنه و با اشک ازش خواهش میکنه که برگرده وبه جای اسم تو فیلمشون اسم واقعی میونگ وول رو صدا میزنه. و تمام عوامل پشت صحنه تحت تاثیر قرار میگیرن تا جایی که فیلمنامه رو به همین شکل تغییر میدن.

یا اواخر فیلم که بالاخره همه ماجرا رو میشه و کانگ وو میفهمه که میونگ وول واقعا کیه هردوشون برای هم فداکاری میکنن میونگ وول هی تلاش میکنه کانگ وو رو فراری بده با اینکه میدونه اگه تو ماموریتش شکست بخوره مجازاتش مرگه و کانگ وو با وجود راه فرار از دست اون ها فرار نمیکنه. البته خیالتون راحت آخرش هپی اند بود.