نقد و برسی سریال ترکی فضیلت خانوم و دخترانش

عنوان(ها):فضیلت خانوم و دخترانش/Fazilet hanim ve kizlari
وضعیت پخش:به اتمام رسیده(2017)
ژانر:درام
تعداد قسمت:50
بازیگران:نازان کسال،دنیز بایسال،چاغلار ارطغرل،آلپ ناوروز،افرا ساراچوغلو،هازال تورسان

(عشق وقتی تجربه نشه دیگه نامیرا میشه)
به افتخار عشق تجربه نشده ی یاهاز می‌نویسم
خب اول از همه بگم این سریال یکم باب طبع ایرانیا نیس بابت یکم قاطی و درهم بودنش اما بازهم تو ایران خیلی طرفدار پیدا کرد...واسه همین رفتم سراغش و پشیمونم نیستم اما سرگیجه گرفتم...امیدوارم لذت ببرید...

خلاصه::
قصمون اینبار از یه حسرت شروع میشه...حسرتی که باعث میشه یه مادر برا بچه هاش هرچی بخواد و این خواستن باعث فلاکتی میشه که تو زندگی حازان و اجه میافته...فضیلت خانوم از هر راهی سعی داره درهای ثروتو به روی بچه هاش باز کنه و این تازه اول کار ماست...حازان که از کارهای مادرش متنفره سعی می‌کنه دقیقا مخالف جریان آب باشه و اما اجه که عاشق مادرشه بااینکه نمی‌خواد اما همیشه طبق میل اون عمل میکنه...و این وسط دنیا برای دخترای قصمون خواب های فراوونی دیده که از جمله عشقه..عشقی که میسوزونه و هیچی حالیش نیس..و سرنوشتی که اونا رو مقابل خونواده ی ثروتمند و بزرگ اگمن میزاره...

معرفی شخصیت ها:

شخصیتی که همه ی فیلم تحت شعاع کار های اونن:
فضیلت خانوم:
چی بگم ولله؟ اصلا زبونم قاصره...شخصیتی قاطع، کوبنده،پر از حرص، تندو تیز، رک، حراف، خودساخته، و خب مهم تر از همه مادر!!! مادری که هر کاری واسه به اوج بردن بچه هاش میکنه...فضیلت خانوم که تو اولین نگاه زنی رزل و پول دوست دیده میشه در حقیقت سینه اش پر از حرفهای ناگفتس...و این حرفهای ناگفته همه زندگی اونا رو تحت شعاع میگیره و تا مرز نابودی می‌بره....
و خداییش هر چی بگم از بازی نازان کسال عزیز که از پیشکسوتان عشقه کم گفتم...باورم کنید به لذت بازیشم باشه میتونید قسمت‌های خسته کننده ی فیلم و رد کنید
(فضیلت خانوم ازون لقب دهندگان اعظمه به هرکس هم متناسب شخصیتش لقب میده)

و شخصیتی که به عنوان دخترپسری میشناسیم:
حازان:
این دختر رو باید گفت الگوی ایستادگی شاید...شخصیتی بی نهایت مقاوم، جسور، زیبا، جنگنده، مغرور اما عاشق، قوی و تمام معیار هایی که از یه دختر محکم میتونیم در نظر بگیریم داره و اما یه عیب بزرگ که با احساسش نمیتونه رو راست باشه و به خاطر دل بقیه از احساسش میگذره...حازان کسیه که با تمام خوبیاش نمیتونه عشقو بشناسه و تو انتخابش دچار مشکل میشه و تا آخرش به خاطر بقیه هم که شده از عشق میگذره...
(آلله آلله:)

شاید باید شخصیت بعدی دختری باشه که میشه گفت پرنسس رویاهای مادرشه
اجه:
دختری با عشق محله و پاک و معصوم و ساده لوح،
دختر کوچولوی قصمون که هنوز اول راهه اما این باعث نمیشه مشکلات باهاش کنار بیان و اجه طی قسمت هایی که میگذره کم کم بالغ میشه و اونقدر این برای بیننده بارزه که کسی نمیتونه انکارش کنه
(اجه خانوم متخصص عشق تشریف دارن)

اولین پسری که طی سریال باهاش آشنا میشیم پسر دختربازمون:
سینان اگمن:
جذاب، خوشتیپ، خوش صحبت، خوش رو، خوش گذرون، دختر باز و از همه مهم تر بیخیال و سرسری، میتونم بگم دریه کلام جوون سرخوشی بود که عاشقش میشی اول داستان ...پسر کوچیکه ی خوانواده ی اگمن که از قضا اول سریال با جذابیت هاش دلا رو می‌بره اما واقعا حقا که آفرین به نویسنده که کم کم نشون داد چرا به شخصیت سینان نمیشه اعتماد کرد سینانی که اول داستان به دلیل جذابیت‌اش بچه بودنش به چشم نمیومد و بعد ثابت کرد قابل اعتماد نبودنشو...
(فقط بگم سینانین آبیسه و یاریسه)

خب خب رسیدیم به آقای یخچالی:
یاز اگمن:
شخصیتی به غایت محترم، منطقی، جدی، خوشتیپ،مظلوم، تنها،حامی، کسی که میتونم بگم حرف نمی‌زد اما تو عمل کردن به ایمان هاش جونشم میداد همون‌طور که عشقشو داد،
یاز کسیه که اول اصلا به چشتون نمیاد و شاید حتی ازش خوشتون نیاد و بگین خودشو میگیره اما مرد به تمام معنا و یه برادر بود به معنای واقعی کلمه...پس تکرار نمیشه اون برادری که نشونمون داد چقدر می‌تونه آدم بزرگ و برادر فداکاری باشه...
(چرا یاز وقتی می‌گفت به خاطر داداشم انقد مظلوم میشد؟نویسنده و بازیگر باید جوابگو باشن)

باید از یه شخصیت و شخصیت پردازی بینظیر حرف بزنم که نقش اصلی نبود اما حق بازی رو ادا کرد همون به قول فضیلت خانوم انگلک:
یاسمین:
زنی حریص، طمعکار، عاشق اشتباهی، زجر دیده،باهوش، حسابگر، بدجنس، کسی که راه اشتباهی رو برای انتقام از زندگی سختی انتخاب می‌کنه و باعث اتفاقاتی میشه که ازش متنفر میشیم...بازی عالی هازال غیر قابل چشم پوشیه
(عاشق وقتاییم که با همه آزار دهنده بودنش بچه گونه حرف میزنه، مظلوم میشه واقعا...و جاهایی که به فضیلت می‌گفت فضیش:)

اینجا میرسیم به لات محله:
یاسین:
گاهی میگم میتونم برای این پسر فقط بنویسم عاشق زودباور و اشتباهی...درسته این سریال پر از اشتباهیاس که طی مسیر باهاشون آشنا میشیم و یاسین که هم قربانیه و هم اشتباهات زیادی داره...تعریف یاسین یه پسر محله ای که عاشق دختر همسایه شده ...به همین سادگی...اما دور از سادگی

یه شخصیت رومخ و تو مخ وهرچی داریم به اسم:
کریمه:
چون داستان اسپویل میشه ربطشو نمیگم اما اگه دیدینش بگید طرفدارا سلام دارن اوقلوم خانوم...از لحاظ کارشناسی اصلا نباید اسم این زن پلیدو تو نقدم بیام اما چه حیف که یکی از پایه های گند زدن به زندگی همه اس تو سریال و باید گفته بشه...

و توضیح آخر شخصیت‌ها باید اگمن بزرگ باشه:
هازیم اگمن:
مردی مهربان و دلسوز، پدر، محترم و پولدار اما با زندگی پر از خطاهای ریز و درشتی که دامن همه ی خونواده ی خودش و فضیلت خانوم رو میگیره...پدر خونواده ی شیش نفره ی اگمن...

خب برا تکمیل توضیحاتم راجع به شخصیت ها لازم بود از سلین و گوکهان اگمن و همینطور نیل هم بگم اما ترجیح دادم دیگه لغت عشق اشتباهی رو تکرار نکنم که همه ی شخصیتهای سریال درگیرش هستن و توی آتیش عشق های اشتباهی میسوزن پس میرم سراغ سریال///

نکات مثبت و نمای کلی داستان:
سریال کاملا کار شده و برای کسایی که واقعا عمق ماجرا رو بخونن آموزنده است روند منطقی و رو به اصول داره...بعضاً فضاهای شادی داره که بیننده لبخند از لبش پاک نمیشه...بعضی بازیگرا واقعا به آدم لذت میدن مخصوصا بازیگر نقش فضیلت خانوم و همچنین حازان...همچنین فضا سازی سریال و موسیقی متن کاملا به جا و لذت بخشه...لباسهای شیک و رنگاوارنگ برای کسایی که دوست دارن تا دلت بخواد...دیالوگ‌های کاملا به جا و قشنگ که آدمو به فکر وادار می‌کنه...نشون دادن زندگی های واقعی و خستگیاش و آزاراش...شخصیت های پرداخته شده و نشون دادن جزئیات...روند هیجان انگیز...قلم عالی نویسنده که با منطق سریالو پیش برد...
باید بگم سریال پر از اشتباهی ها بود مثلاً عشقای اشتباهی یا مادر های اشتباهی یا برادر های اشتباهی،،،شاید شما بگید این اشتباهی چیه که رو زبونمه؟خب باید بگم ما تو داستانمون آدم های رو داریم که عاشق آدم اشتباهی میشن ویا عشقشون اونا رو نابود می‌کنه...یا زن هایی رو داریم که مادر میشن اما تو مکان و زمان نامناسب و غلط و حتی بدون ذره ای آمادگی ...ما حتی برادر هایی داریم که جلوتر آرزو میکنیم کاش برادر نبودن ...پس به من خرده نگیرید که کار نویسنده اس و من درست تر از این واژه ندارم....
قصه ی فضیلت خانوم و دختراش قصه ی سرنوشت بود...قصه ی قدری که آدمو عاشق می‌کنه قاتل هم می‌کنه...و ای وای از زمانی که یه نگاه خالی و پر بهت بده که هرکس نگاه کنه به خودش بلرزه...و اصلا نه عاشق بودنت و نه قاتل بودنت این نگاه پر از خالی رو قانع نمیکنه...
گفتم از قصه ی سینان و حازان خوشم اومد...عشقی که به وجود اومد و رفته رفته نابود شد...چرا؟میتونس افلاطونی بشه ها..اما نابود شد چون عشق اشتباهی بود وسینان با احترام فراوان به طرفدارانش آدم اشتباهی...این روزا همه عاشق شخصیتهای خوش گذرون و به نوعی عیاش میشن و اگه دقت کرده باشین نویسنده با طرفدارا هم اینکار و کرد اما رفته رفته دیدیم که این آدم با اینکه صمیمی و پراز عشق می‌تونه باشه اما با هر اتفاقی پاهاش سست میشه و می‌تونه ترک کنه بی هیچ ابایی...حتی می‌تونه جا بزنه می‌تونه پشتتو خالی کنه و می‌تونه طرف تو نباشه...و در آخر می‌تونه خیانت کنه...وچه خوب که یه سریال اینو به آدم یاد بده که عاشق هر آدمی نشیم که عشقش مثل باد سریع میاد و سریع هم می‌ره...

سکانسایی سریال داشت که واقعا میتونی جیگر کباب کنه و درعین حال به قهقهه بندازتت...
داخل سریال بالغ شدن شخصیت‌هایی رو میبینیم...زمین خوردن ها و بلند شدن ها....
پیام ها و نتیجه گیری های سریالو تو متن گفتم و تکرار مکررات نمیکنم اما سریال به آدم زندگی رو یاد میده و این سریال باعث میشه یه نگاهی به زندگیت بندازی و اشتباهات تو از نو ببینی...البته اگه واقعا نکته سنج باشی...مخصوصا برای آدمایی که زود عاشق و وابسته میشن...
و زوجی نمونه و به یاد موندنی داریم که از برترین زوجای سریالای ترکن...البته که همه میگن دوتا زوج داره اما به نظر من این سریاله و یاهاز عزیزمون...
و یکی از نکات قوت سریال قسمتای۳۷و۳۸بودن که به قسمت قبرستون معروفن و به هرکس نمی‌خواد سریال رو ببینه توصیه میکنم این دوقسمتو حتما ببینه چون عملا این قسمتها تو سریالایی ترک بینظیر و به یادماندنی تر ها بودن و سکوت میکنم در مقابل شگفتی و اونقدر قشنگ نشون دادن یه عشق...
راستی این سریال ترکی که درامه هیچ نامیرای تومخی نداده البته که کریمه مزخرفه ویاسمین بدجنساما به نظرم آدمای خاکستری بیشتری هستن تا منفی مطلق وسیاه...

نکات منفی سریال:
روند سریالو اول میگم که خسته کننده و کش دار بود و عملا از ۴۰قسمت نباید بیشتر می‌بود هرچند تا چهل رو ضروری می‌دونم اما واقعا چون زوج به هم نمی‌رسیدند همه علاف بودن...
قسمت پنجاه عملا خیلی اتفاقا داشت که کاش به جای صحنه های اضافه ی قسمتای قبل این اتفاقا داخلشون پخش می‌شدند...

روابط سریال با اینکه هدفمند بودن سرگیجه میوردن...
اولای سریال مخصوصا فصل اول بازی خام بعضی بازیگرا آزاردهنده میشد اما نه اونقدر زیاد و رفته رفته حتی این مشکل برطرف شد...
بچه بازیای سینان رومخ بود و اگه دقت کرده باشید ناراحت میشد به هرچی دم دستش بود لگد میزد و میزاش می‌رفت...
اینکه تو سریالای ترکی کسی که حاملس کفش پاشنه هزار سانتی و نیم کیلو آرایش داره و اتاقش طبقه ده هزارمه که هی می‌ره بالا و پایین به نظرم مزخرف ترین کارشونه که این سریالم مستثنا نبود...
نویسنده بااینکه خوب نوشت اما اینکه تا یه جایی هم میخواس طرفدارانی سینان و هم طرفدارای یاز رو راضی نگه داره من یکی رو کفری میکرد...
اینکه گوکهان مثل دیوونه ها به یاسمین و عشقش بند بود هم آدمی روانی میکرد همیشه هم می‌گفت این اشتباه آخرته اما متاسفانه ما که ندیدیم درس حسابی ولش کنه...
بعضاً سریال حوصله سر بر میشد و اینکه بعضی لوکیشن‌ها اصلا خوب نبودن درحالیکه تمام وقت اونجا ضبط میشد مثلاً من اصلا از ویلای اگمن ها خوشم نیومد بااینکه همه توی فیلم خوره ی اون ویلا بودن عملا یه خونه ی بیروح زیادی بزرگ بود که حتی دکورش آدمو راضی نمی‌کرد...

خب بخش هیجان انگیز کار:
بهترین سکانس ها و دیالوگ های سریال:

✓سکانسی که فضیلت خانوم داشت همه ی خوبیاشو تو صورت همسایه هاش میزد در حالیکه اونا از ناراحتی اون خوشحال بودن یکی از دردناک ترین قسمتا بود....
✓سکانسی که سینان زنگ خونه ی حازانو زد و بعد با لبای غنچه کرده منتظر بود در حالیکه فضیلت خانوم اومد بیرون زد تو دهنش...من از خنده مردم...
✓سکانس مرگ هازیم خان و گریه های یاز و سینان
✓سکانسی که یاز همه چیو فهمیده بود و داشت با هازیم خان صحبت میکرد
✓تمام سکانسای حمایت‌های یواشکی یاز...مثلاً به هم رسوندن سینان و حازان...یا وقتی سینان حازانو ول میکرد مثلاً اون قسمت که حازانو هل داد و یاز اومد بلندش کرد وبعدش که به کیسه بکس ضربه میزد و می‌گفت نباید دخالت کنی
✓سکانس قبرستون
✓سکانس بسکت بازی کردن یاز و حازان که حتی متوجه هم نبودن چقدر عاشق همن واجه ای که با لبخند نگاهشون میکرد
✓سکانس آتیش گرفتن خونه ی فضیلت خانوم و گریه های جیگر کباب کن حازان و حرفاش

دیالوگ:
✓حازان:ما باهم تو یه راهی قدم گذاشتیم...
این یه راه سخت و عجیب بود اما...من این راه چیزهای زیادی یاد گرفتم...منو دوباره با دختر بچه ی فراموش شده ی درونم آشتی داد...مسئله رنگهای روی صورتم،لباسهای رنگ و وارنگ یا کفشهای پاشنه بلندی که می‌پوشم نیست...مسئله آشتی کردنه،پنهون نشدنه...
این راه منو به رنگهای درونم رسوند...
‌در آخر فقط چند قدم مونده...آخر این راه به کجا میرسه نمیدونم اما...آخرش یا موفق میشیم یا نمیشیم..نگو؟حد وسط نداره...اما مهمتر از هم همه شکست بخوریم یا حتی موفق باشیم هم با هم همیشه و در هر حال اینکار و با جون و دل انجام میدیم...

✓فضیلت:هر خونه تو این شهر یه حکایته دخترم هر خونه یه رمانه

✓سلین:ما دیگه خواهر و برادر نیستیم...ما حتی خونواده هم نیستیم..ما یه هیچ بزرگیم

✓اجه:یاسین دوست قدیمی دشمن نمیشه
یاسین:عشق قدیمی هم هیچ وقت دوست نمیشه

✓یاز: یه سوال دارم. یخچال فریزر نمیتونه مست بشه؟؟
حازان: چطور یعنی!؟
یاز: خب شاید آنتی فریزش عوض شده باشه

✓فضیلت:از وقتی که چشمای شما دوتا همدیگه رو دیده، چشمای من یه خواب راحت نداشت. من حتی از اون روز نمیدونم کجا دارم میخوابم. من دیدم یاز افندی... من دیدم فلاکت چطوری اومد اما نتونستم جلوشو بگیرم. شما که تلاش میکردید فرار کنید و قایم بشید، ندیدید که چطوری توی فلاکت خونه ساختید. من دیدم اما جلوشو نگرفتم. تو هم نتونستی جلوی خودتو بگیری. جلوی دخترمم نتونستم بگیرم!

✓اجه:اونا همدیگه رو بی خبر از هم دوست دارن،اون چیزایی که تو میگی نه تنها تجربه نمیکنن بلکه حرفشم نمیزنن،از قلب خودشون فرار میکنن، اینکه از هم فرار کنن خیلیه!ادم از قلب خودش فرار کنه یعنی چی؟!اونی که فرار کرده میدونه!صدای درون!در هر تپش قلب ،اونو زمزمه میکنه!سکوت کردن یعنی چی؟!
اونی که سکوت کرده میدونه!
دست نمیزنن!حرف نمیزنن!بدون اینکه خبر داشته باشن از یه درد رنج میبرن ..متوجه نمیشن که همو به خاکستر تبدیل کردن..هر کسی سهم متفاوتی از عشق داره""مال بعضیا تو قلبشون جا میگیره یکیم باید مقابل عشق بی زبون باشه،بعضیا فقط درون خودشون نگه میدارن و دوس دارن..

✓یاز : از همه بیشتر هم قلبم خستس مامان(:
از دوست داشتن بی صدا و سکوت وار خیلی خستم

✓هازان:برای دراوردن دردتون اینجوری میکنین ولی ب درد نمیخوره!
قلبتون اینقدر درد میکنه که...
میگه دیگه اون نیستش،یبار دیگه نمیتونه دستاتو بگیره
یبار دیگ تلفنت به اسم مادر زنگ نمیخوره!
دیگه کسی بیشتر از خودش به فکره شما نخواهد بود...
الکی دنبال اذیت کردن خودتون نباشید این درد ماهیچه نیست"درده مرگه"

تو یه روز رد نمیشه تو چهل روزم رد نمیشه
اما یه زمانی بعدا دیگه حسش نمیکنیدمثله امروز
از رفع شدن یا قبول کردن نیست از عادت کردنه اونم نه به نبودش بلکه عادت ب دردشه...

✓فضیلت : خدایا تو به بچه هایِ من پا ، دست ، زبون همه چی دادی فقط عقل ندادی پروردگارم؟

خب خب مشکل سریالای ترکی اینکه اونقدر زیاد میشن دیالوگا فت و فراوونه و تو میمونی که چیو انتخاب کنی و من همیشه دچار این مشکل میشم...امیدوارم از نظرم راجع به سریال راضی باشید و اگه گول خوردید و دیدید بدتون نیاد...البته این سریال ازون دسته سریالاس که زوجش دلبری می‌کنه و از مظلومیت و پاک بودنشون هرچی بگی بازم کمه...فقط یه حرف هست که خب شاید چون طولانیه و درحال پخش نیست چیه سری کشتی اضافه داره ازش خوشتون نیاد که به بزرگی خودتون بنده رو عفو بفرمایید...