لوکس بلاگ
موضوعات آخرین نظرات بچه ها آخرین نطرات![]() پاسخ:سلام عزیزم عاشقان ماه، ملکه هفت روزه، ملکه کی ، نقاشی مهتاب روی ابرها. ملکه اهنین - 1400/6/2 ![]() پاسخ:ممنون از شما - 1400/6/2 ![]() حتما ی خبر از خودت بهم بده عزیزم پاسخ:سلام عزیزم قربون خانمی خوبم زیاد دیگه به وبلاگ سر نمی زنم مثل خونۀ ارواج شده فدات خانمی هستم سرم شلوغه کتابامه - 1400/5/17 ![]() به نظر منم این سریال دوست داشتنی خیلی خوبه من همه ی قسمت هاش رو در شبکه ی ۵ نگاه میکنم حتی شده تا نصفه شب بیدار میمونم تا ببینم و هر شب لحظه شماری میکنم ساعت ۱۱ بشه (یعنی در این حد فیلمش رو دوست دارم) ممنون ازکارگردان و بازیگران و تهیه کننده ی این فیلم. بهراد ایمانی ۱۲ ساله از تهران پاسخ:سلام اقا بهراد خوشحالم دوستش داری و ممنون از نظرت - 1400/5/4 ![]() من به تازگی دوباره زایمان کردم این یکی هم پسره مشغول اینم خخخخخ پاسخ:سلام نرگس جان ای جانم مبارک باشه به سلامتی. من که کلا از فاز سریال فعلا بیرون اومدم . یه مدت رفتم سراغ کتاب و یه مدت سراغ سریال باقی ملل. خوشحال شدم عزیزم. قدمش با روزی و با برکت - 1400/3/25 ![]() پاسخ: دقیقا همینه. داستان پررنگی که نداشت همین دو تا پسر بچه داستان رو کشوندن تا پایان. من که تا بهم رسیدن ذوقم پرید. اما بازم به عشق شخصیت اصلی ادامه دادم. ممنون از نظرت - 1400/3/10 ![]() سریال موشو دیدی؟رکورد لایک رو در پرومویز شکونده من که بشدت خوشم اومد عالی بودو کلا پشم ریزان حتما ببینش اگه ندیدی منظر نقدت هستم پاسخ:سلام نرگس گلی کجایی دختر دلم برات تنگ شده بود. نه ندیدم خیلی وقته اصلا سراغ سریال نیومدم. اخرین سریالی که دیدم بریجرتون ها بود که دوست داشتم حالا دارم کتاب می خونم. باشه دیدم حتما ممنون از محبتت . - 1400/3/8 ![]() تمام و کمال موافقم...در کل برای اوقات فراقت خوبه ولی با توجه ب نمرش انتظار بیشتری داشتم پاسخ:وای اقا سید شمایید؟ چقدر خوشحال شدم از نظرتون. کجایید ؟ چه می کنید؟ خیلی وقته خبری ازتون نداشتیم. خوشحالم هنوز تو این حیطه هستید. من که خیلی وقته از کره اومدم بیرون رفتم سراغ کشورهای دیگه. تو این مدت کلی اتفاق افتاد و همه چی تغیر کرد. وای یه لحظه پیغامتون رو دیدم یاد گذشته ها افتادم. بله سریال خوبی بود. من با پایانش مشکل داشتم و مقدمه چینی زیادش. ممنون از نظرتون - 1400/2/25 ![]() پاسخ: من خودم ندیدم اما از من میشنوی اگه مطرح نیست و کمتر کسی سریال رو دیده ریسک نکن. اگر هم میخوای ببینی دو سه قسمت اول باید اگه راضی بودی بقیه اش رو بگیر من اولین سریالی که از بوگوم یادمه یه سریال جنگی بود که به عنوان برادر شخصیت اصلی بازی کرده بود فکر کنم ماسک بود - 1399/12/27![]() پاسخ: بذار یه تیتر می زنم اضافه می کنم کاری نداره - 1399/12/25 |
نفرت آدم رو قوی می کنه ، هر کی بخواد جلوم رو بگیره کشته می شه .
نقد سریال کره ای صدا 2 خلاصه داستان : داستان این سریال تو مرکز 112 پلیس کره اتفاق می افته ، و ما با قاتلی طرف هستیم که تمام افراد گروه گلدن تایم رو هدف قرار داده و یکی یکی سعی در حذفشون داره . یه قاتل به شدت باهوش که قساوتش مو به تن آدم سیخ می کنه .
شخصیت ها : -کانگ گونجو (لی ها نا ): یه زن 34 ساله که ریئس بخش 112 و تیم گلدن تایم پلیس کره است . دارای قدرت شنوایی بی نظیر و فوق العاده که با استفاده از اون سعی می کنه به مردم کمک کنه . یه مدیر و رهبر عالی یه زن مهربون و دوست داشتنی . که اعضای گروهش مثل خانواده اش می مونند. - دو کانگ وو (لی جین ووک): یه مرد 37 ساله و یه کارآگاه پلیس معرکه و کارکشته که هیچ مجرمی نمی تونه از دستش فرار کنه . با یه رفتار و اخلاق تند و تلخ و غیر قابل تحمل البته برای کسانی که نمی شناسنش . به شدت مهربون و نگران برای انسانیتش و چگونه حفظ کردن انسانیتش . چیزی که همه ی ما خیلی مواقع فراموشش می کنیم. داستان سریال : کسایی که فصل اول سریال وویس یا صدا رو ندیدند ، من یه توضیح کوتاه درباره ی فصل اولش می دم و بعد می ریم سراغ فصل دوم این سریال . تو فصل اول سریال وویس ما با نقش اصلیه سریال که زنی به نام کانگ گونجو هست آشنا شدیم که از نیروی شنوایی عجیبی برخورداره که حتی صداهایی رو که انسان ها در حالت عادی و بدون وسایل مخصوص نمی تونند بشنوند هم می تونه بشنوه . و بعد از اتفاقی که تو محل کارش براش می افته و همزمان یه تماس گیرنده اش و پدرش در یک شب توسط یه قاتل کشته می شند و وقتی به همه می گه که صدای قاتل رو شنیده و حتی باهاش حرف هم زده اما کسی حرفش رو باور نمی کنه ، تصمیم می گیره که برای آموزش صدا شناسی به آمریکا بره و توانایی خاصش رو بیشتر از قبل پرورش بده تا بتونه از طریق اون قاتل پدرش رو پیدا و دستگیر کنه . داستان اصلی سریال فصل اول از سه سال بعد از زمان شروع سریال و با برگشت کانگ گونجو از امریکا و تلاشش برای تشکیل تیم مخصوصی به نام تیم گلدن تایم آغاز می شه . بازیگر نقش مقابل کانگ گونجو تو فصل یک جانگ هیوک بود که نقش یه کارآگاه پلیس به نام موجین هیوک و شوهر زنی که اون شب به همراه پدر کانگ گونجو توسط اون قاتل کشته می شه رو بازی کرده بود . این دونفر در طول 16 قسمت سریال بعد از طی مراحل مختلف همکاریه خودشون رو برای دستگیریه قاتل شروع می کنند ،که این همکاری در ابتدا با شک و تردید های زیادی که نسبت به هم داشتند شروع شد و در نهایت به اعتماد رسید . و در آخر با سختیه زیاد تونستند قاتل اصلیه ماجرای قتل سه سال پیش همسر و پدرشون رو دستگیر کنند . اما داستان فصل دوم سریال باز هم درباره ی تیم گلدن تایم هست با این تفاوت که مو جین هیوک به خاطر درمان بیماریه پسرش مرخصی گرفته و به خارج از کشور رفته . و در غیاب اون کارآگاه جانگ که رئیس بخش جرایم خش بود و بعد از اتفاقات فصل یک بازنشسته شده بود برای پر کردن جای خالیه مو جین هیوک به عنوان رهبر تیم عملیاتی گلدن تایم دوباره به اداره ی پلیس بر می گرده و به مدت یک سال به عنوان رهبر تیم باهاشون همکاری می کنه تا اینکه یه روز که یه عملیات فوری و اورژانسی براشون پیش اومده بود ، تو یه تصادف مشکوک که در اون علاوه بر خودش چند نفر دیگه هم از بین می رن ، کشته می شه . داستان اصلی فصل دوم صدا از همین جا شروع می شه .
نقد سریال : این فصل از صدا با سکانس های پر استرس و نفس گیر یه شکنجه و قتل وحشیانه روی یه قایق ماهیگیری تو دل سیاهیه یه شب طوفانی وسط اقیانوس تو سال 2015 شروع می شه . و بعد از اتمام این سکانس یه پرش سه ساله داریم به سال 2018 و دوباره تیم گلدن تایم . و کشته شدن رییس تیم ، در گیر و دار ، درگیریه افراد تیمش با گروگانگیری مترو در یه تصادف مشکوک . افراد گلدن تایم وقتی به صحنه وقوع تصادف می رسند و می بینند که پلیس منطقه پونگسان می خواد پرونده این تصادف رو با فرض اوردوز کردن رییس جانگ و تصادف عمدی در اثر افسردگی ببندند. تصمیم می گیرند خودشون تحقیقات رو بر عهده بگیرند ، در حین تحقیقات در صحنه تصادف با یه مرد عجیب و غریب بر خورد می کنند که در حال دزدیدن یکی از مدارک دستگیر می شه و ادعا می کنه رییس جانگ توسط کسی که 3 سال پیش دوستش رو به قتل رسونده ، کشته شده . قاتلی که با قساوت قربانیه خودش رو وقتی زنده است شکنجه می ده و قسمتی از بدنش رو که براش جذابیت داره قطع می کنه و به عنوان یادگاری بر می داره و درون جعبه هایی که شکل ستاره روشون دارند قرار می ده . اولش هیچ کس حرفش رو باور نمی کنه مخصوصا وقتی که می بینند پلیس های منطقه پونگسان هم اون رو می شناسند و البته اصلا قبول ندارند . بعد از اینکه ازش می خوان از منطقه جرم بیرون بره دوباره به سر کار خودشون بر می گردند. اما اون شخص قبل از اینکه از اون جا خارج شه چیزی بهشون می گه که یه سر نخ درست و حسابی بهشون می ده که ثابت می کنه این یه پرونده ی تصادف ساده نیست بلکه واقعا با یه پرونده قتل طرف هستند. به همین دلیل کانگ گونجو شروع به پرس و جو می کنه که این مرد کیه ، یکی از بازرس های اداره ی پلیس پونگسان بهش می گه که اسم اون مرد دو کانگ ووئه و یه کارآگاه پلیسه که به خاطر اتفاقی که 3 سال پیش براش افتاده و متهم به قتل یه پلیس دیگه شده که همکارش هم بوده در حال حاضر تو مرخصی به سر می بره . اما بهش این رو هم اضافه می کنه که اون تو محل کارش به شدت معروف بوده . چون می تونسته در کمترین زمان ممکن پرونده هایی رو حل کنه و مجرم رو دستگیر کنه که بازرس ها و کارآگاه های دیگه مدت های طولانی نتونسته بودند از پس حلش بر بیان . اون هم با یه روش غیر معمول ، که به این صورته که این کارآگاه ما می تونه خودش رو جای مجرم بگذاره و ذهنش رو کاملا بخونه انگار که خودش اون جرم رو مرتکب شده . در واقع اون وقتی وارد صحنه ی جرم می شه ، اون جا رو از نگاه مجرم می بینه و به همین دلیل مدارک و شواهدی رو پیدا می کنه که هیچ کدوم از پلیس ها تا اون موقع نتونستن پیدا کنند . والبته به دلیل اخلاق عجیب و بدش هیچ کس حاضر نمی شه باهاش همکاری کنه و پارتنرش باشه . در حالی که اون همکارش که سه سال پیش کشته شده سال ها باهاش کار کرده بود و در واقع خودش رو علاوه بر همکار ، دوستش هم می دونست . به همین دلیل تو این سه سال هیچ وقت نتونسته اون صحنه ی شکنجه و قتل دوست و همکارش رو از یاد ببره و از همه ی زندگیش برای دستگیریه قاتل مایه گذاشته و براش مهم نیست که دیگران درباره اش چی می گن ، و با کمک یکی از خبرچین هاش تو این سه سال قدم به قدم و سایه به سایه دنبال اون موجود وحشی و عنان گسیخته می گرده تا بلکه بتونه دستگیرش کنه . در حین تعقیب و گریز برای دستگیریه قاتله رییس جانگ ، اتومبیل قاتل دچار سانحه می شه و به دلیل تصادف میمیره . که بعد از این اتفاق پلیس منطقه پونگسان که دنبال بهونه بودند، دو کانگ وو رو به دلیل تعقیب غیر اصولی و تحت فشار قرار دادن قاتل ، دلیل تصادف تشخیص داده و اون رو به دلیل قتله اون مجرم دستگیر می کنند . از اون طرف کانگ گونجو که تحقیقات جامعی درباره ی دو کانگ وو انجام داده تصمیم می گیره اون رو به عنوان رهبر تیم به گروه خودشون بیاره . و با این پیشنهاد به دیدن دو کانگ وو تو بازداشتگاه می ره و بهش می گه اگه قبول کنه به تیم اون ها ملحق بشه اون هم کاری می کنه که آزادش کنند . و البته بهش درباره ی قدرت شنوایی فوق العاده اش هم می گه که در ابتدا دو کانگ وو باور نمی کنه اما با حرف هایی که کانگ گونجو بهش می گه ، حرف هایی که هیچ کس جز خودش و خبرچینش ازش اطلاع نداشتن و نشنیده بودن و کنار هم قرار دادن همه ی اون ها باور می کنه که کانگ گون جو قدرت شنوایی فوق العاده ای داره . و بعد از فکر کردن درباره ی پیشنهاد کانگ گونجو اون رو قبول می کنه و این طوری می شه که وارد تیم گلدن تایم می شه و رهبریه اون رو بر عهده می گیره . و از این جا دو کانگ وو و کانگ گونجو به همراه تیمشون برای گیر انداختن این قاتل قسی القلب و وحشتناک و در عین حال به شدت با هوش همکاریه همراه با شک و تردید خودشون رو شروع می کنند . بله گفتم شک و تردید چون تقریبا تا قسمت های آخر کانگ گونجو به دو کانگ وو اعتماد کامل نداشت و می ترسید که نکنه همونطور که رییس بخش جرائم خشن اون منطقه کارآگاه نا که البته برادر بزرگتر همکار به قتل رسیده ی دو کانگ وو کارآگاه نا هیونگ جون هم هست گفته ، همه ی این قتل ها یه جورایی یه ربطی به دو کانگ وو داشته باشه . و اون هم تو این ماجرا دست داشته باشه . به همین دلیل همیشه در برخورد و همین طور اطلاعات دادن به دو کانگ وو احتیاط بیش از اندازه می کرد . اما اون خبر نداشت که با یه ماجرای پیچ در پیچ و عجیب و غریب طرف هست که همین شک و تردیدش باعث خوشحالی و پیش رویه نقشه های قاتل می شه . روند سریال به شدت هیجانی و پر افت و خیزه به طوری که آدم در هنگام دیدنش ، هم می ترسه ، هم هیجانزده می شه و هم نگران می شه و همزمان برای قربانی ها دعا می کنه که از اون شرایط بدی که درش هستند خارج شن و نجات پیدا کنند . و هم عصبانی می شه که چرا این کانگ گونجو و پلیس های اطرافش اینقدر خنگ بازی در می یارن و باعث پیش برد نقشه های قاتل می شن . در کل بعد از تموم شدن یه قسمت با یه حس انتظار کشنده برای شروع قسمت بعد روبرو هستیم . من که به شدت موقع دیدنش هیجان زده می شدم . در واقع می تونم بگم در بین تمام سریال های جنایی کره ای که توشون با یه قاتل سریالی طرف هستیم و البته من دیدمشون ، این یکی حقیقتا یه چیز دیگه است . به شخصه ازش خوشم اومد و از هیجانی که به لحظه هام تزریق می کرد لذت بردم . فیلمنامه ی فوق العاده تمیز و مرتبی داشت که همه چیزش سر جای خودش بود و شما تو نحوه ی قتل ها و برنامه ریزی های قاتل کوچکترین ایرادی نمی تونید پیدا کنید . برعکس فصل یکش که تو این موارد به شدت دچار مشکل و ایراد بود . و البته با یه قصه و داستان جدید تو این حیطه روبرو هستید . تو این فصل شما با یه قاتل سریالیه معمولی طرف نیستید . شما با یه موجودی طرف هستید که برای تمام کارهاش و قتل هاش یه برنامه ریزیه بلند مدت داره و البته رهبر یه گروه دیوانه ی روانیه افسار گسیخته مثل خودشه که گاها گروهی دست به قتل و آدم کشی می زنند . و هر سال تو یه ماه و زمان مشخصی شروع به قتل هاش می کنه و بعد از تموم شدن اون ماه دوباره زندگیه عادیش رو شروع می کنه . اون هم به عنوان فردی که همه حاضرند به مهربونی و انسانیتش قسم بخورند . اصلا یه موجود عجیب غریبیه که تا به حال عینش رو تو سریال های جنایی ندیده بودم. اکثرا تو سریال های جنایی با قاتل های سریالی طرف هستیم که : اولا انفرادی دست به قتل می زنند . دوما این قاتل ها اصولا دست به برنامه ریزی بلند مدت برای قتل هاشون نمی زنند . سوما این قاتل ها اصولا فقط برای لذت بردن از کشتن ، آدم می کشن . و در هنگام کشتن از حالت عادیشون خارج می شن . اما تو اینجا علاوه بر همه ی این ها شما با قاتلی طرف هستید که برای یه هدف بزرگتر داره آدم می کشه و حتی در هنگام کشتن آدم ها هم اعتماد به نفس و آرامشش رو از دست نمی ده . و البته یه رهبر فوق العاده است که افراد گروهش به شدت بهش اعتماد دارند و به هر کاری که می گه عمل می کنند . در واقع ما با یه گروه سازمان یافته طرف هستیم . اصلا این آدم خدای اعتماد به نفسه ، اگه من اعتماد به نفس اون رو داشتم تا به حال به همه ی چیزهایی که می خواستم رسیده بودم . و البته بازیگرش هم به شدت عالی بازی کرده . تو بعضی از نظرات ، که هم مریم خانم بهم گفتن ، و هم خودم خوندم ،گفته شده بود این که صورت قاتل رو تو قسمت 4 یا 5 بود فکر کنم که نشون دادند یه نقص بزرگه فیلمنامه بوده . خود من هم موقع دیدن سریال از این موضوع به شدت تعجب کردم چون تو این جور سریال ها هویت و چهره ی قاتل معمای اصیه سریال رو تشکیل می ده و قصه روی پیدا کردن این دو مجهول پیش می ره . وبا خودم گفتم خوب از این جا به بعد نویسنده چطور می خواد من رو هیجان زده کنه . قاتل هم که مشخص شد . اما ، اما با دیدن قسمت های بعدی فهمیدم که نویسنده کارت های زیادی داره که هنوز برام رو نکرده و نشون دادن چهره ی قاتل معمای اصلیه این سریال نیست بلکه این قصه سر دراز دارد . و قضیه با شناسایی قاتل تموم نمی شه که هیجان سریال بخواد افت کنه . تو هر قسمت یه بخشی از معما حل می شه و نقشه های قاتل مو به مو اجرا می شه . نشون دادن چهره ی قاتل اتفاقا خیلی جاها برای من هیجان بیشتری داشت چون اینطوری با دقت بیشتری تمام حرکات این موجود رو دنبال و تفسیر می کردم و البته از همین جا می گم که اعتماد به نفس بالایی داشت ، چون حتی زمانی که پلیس ها هم شناسایی اش کردند بدون کوچکترین ترس و نگرانی تو کوچه و خیابون رفت و آمد می کرد و حتی به اداره ی پلیس هم رفت . و با یه نقشه ی حساب شده بعد از این که کاری که می خواست رو انجام داد از اون جا فرار کرد . درسته چهره ی رهبر اصلی نشون داده شده اما ما با ورژن های دیگه ای از این قاتل هم روبرو هستیم که به جز یکی دو نفرشون بقیه اشون تا آخر این فصل هم شناسایی نمی شند . والبته افراد ثروتمند و با نفوذی که نه تنها خودشون و هویتشون مخفی و راز هست بلکه قصد و نیتشون هم در پرده ای از ابهام قرار داره . و تا قسمت 12 و انتهای فصل دوم ، یه معمای بزرگتر برامون به جا می گذاره که حل نشده باقی مونده و بیننده ها باید تا ساخته شدن و پخش فصل سوم صدا و ادامه ی این قسمت و بسته شدن کامل این پرونده صبر کنند . شخصیت پردازیه سریال عالی بود ، تو فصل یک که با شخصیت کانگ گونجو آشنا شدیم . اما شخصیت های جدیدی که تو این فصل وارد فیلمنامه شدند ، همه اشون برای من حقیقتا جذاب بودند . از شخصیت دو کانگ وو گرفته تا حتی شخصیت اون همکار به قتل رسیده اش نا هیونگ جون . دو کانگ وو کسیه که برای خوب موندن و انسان باقی موندن به هر چیزی که می تونه داره چنگ می زنه و وقتی چنگ زد محکم نگهشون می داره . کسیه که به خاطر اتفاقی که تو بچگیش تو ژاپن براش افتاده و بعد از ، از هم پاشیدن خانواده اش به همراه مادرش به کره اومده . و یه زندگیه جدید رو تو کره شروع کرده اما سیاهی و تاریکیه اون اتفاق گذشته اش هیچ وقت رهاش نکرده و همیشه با نگرانی و ترس از اینکه نکنه یه روزی تبدیل به یه هیولای آدم کش بشه زندگی کرده . به همین دلیل تا اون جایی که می تونه از دیگران و همکارهاش فاصله می گیره تا نکنه یه وقت بهشون آسیب برسونه . اما در کنار همه ی این آسیب ها و ترس ها یه فرد به شدت باهوش و مقید و کارکشته تو کارشه . کسیه که با مجرمین به شدت سرد و سخت برخورد می کنه اما در مقابلش با قربانی ها خیلی نرم و با ملاطفت برخورد می کنه . کسیه که تنهایی رو ترجیح می ده به خاطر همه ی آدم های اطرافش ، تا بتونه از همه اشون در برابر چیزی که فکر می کنه در وجودش مخفی شده محافظت کنه . تلخ و سرد برخورد می کنه تا شیرینی های زندگی های اطرافش رو نا خواسته از بین نبره . اما همون طور که احتمالا می دونید این مدل آدم ها وقتی با کسی روبرو می شند که سعی می کنه با تمام این تلخی ها و سردی ها و دیوارهای جور واجوری که به دور خودشون کشیدند ، بهشون نزدیک بشه و بهشون اعتماد و تکیه کنه ، به همون سختی که بهش اجازه ی نزدیک شدن دادند ، به همون سختی هم بهش اجازه می دند که ازشون دور بشه . و البته اگه این فرد اعتمادی که بهش شده رو زیر پا بگذاره و بهشون خیانت بکنه ، زخمی عمیق تر از هر انسان دیگه ای تو روح و قلب این افراد ایجاد می شه . در واقع این افراد با وجود ظاهر سرد و سخت و نفوذ ناپذیرشون از افراد عادی آسیب پذیر تر و حساس تر هستند . و به همین دلیل هم هست که با این مکانیزم های دفاعی که برای خودشون می سازند سعی می کنند تا از نزدیک شدن دیگران به خودشون و آسیب دیدن و درد کشیدنشون جلوگیری کنند . شخصیت قاتل هم که جای خود داره ، شما با یه قاتل تر و تمیز و فوق العاده باهوش و معتمد به نفس و یه رهبر و مدیر مادرزاد طرف هستید . کسی که یه روانشناس بالفعل هم هست و به طوری روی ذهن و روان مردم آسیب دیده و درد کشیده کار می کنه که کاملا بهش اعتماد می کنند به طوری که هر کاری بگه انجام می دن ، حتی اگه اون کار آدم کشتن باشه . در واقع از درد و رنج آدم ها برای رسیدن به اهداف خودش سوءاستفاده می کنه . از همه ی این ها بگذریم عشق و وابستگیه عجیب و بیش از اندازه و بیمارگونه اش به مادرشه که شاید حتی یه وجه ترسناک دیگه ی وجودش رو به نمایش می گذاره ، مادری که تو کودکی خیلی وقت ها باعث آزار و آسیبش شده اما همیشه دوستش داشته و مراقبش بوده . مادری که شاید کسی بوده که باعث تبدیل شدن این آدم به یه همچین موجود وحشتناکی شده ، کسی که حتی دستگیریش هم باعث آرامش ذهن و قلب شما نمی شه چون مطمئن هستید که حتی پشت این دستگیری هم یه نقشه ای هست و یه همچین موجودی به راحتی دم به تله نمی ده مگر اینکه این هم بخشی از نقشه اش باشه . هر دوی این آدم ها ، هم دو کانگ وو و این آقای قاتل کاریزماتیک ما دوران کودکیه سختی داشتند و به دلیل برخورد مردم به شدت آسیب دیدند . و به همین دلیل ، حتی چند جا به دو کانگ وو می گه ما دوتا کاملا شبیه به هم هستیم پس چرا جلوی خودت رو می گیری تو هم می تونی به ما ملحق بشی . بله هر دو آسیب دیدند . هر دو کودکی سختی داشتند اما تفاوتی که تو زندگیشون و سرنوشتشون وجود داره به دلیل تفاوت تو نوع نگاه و برخوردشون با این مشکل و آسیب بوده . این که بخوای آسیبی که دیدی رو به افراد جامعه برگردونی و ازشون انتقام بگیری از تو یه منجی و اصلاح گر نمی سازه حتی اگه خودت این طور فکر کنی . تو فقط تبدیل به حیوونی می شی که دچار بیماریه هاری شده و همنوع خودش رو تیکه و پاره می کنه .
نکات منفی : حقیقتش نکته منفی تو این دوازده قسمت به نظرم نرسید که بخوام بهش اشاره کنم . امیدوارم در صورتی که این سریال رو دیدید و نکته منفی به نظرتون رسید تو همین صفحه نقد با من و بقیه در میون بگذاریدش .
بازی بازیگران : همه ی بازیگرهاش عالی بودند . مخصوصا لی جین ووک فوق العاده عالی بود بازیش . من بازیه ایشون رو تو سریال خداحافظ آقای بلک هم دیدم اما خوب اون جا به نظرم یه بازیه متوسط داشت . اما تو این سریال واقعا کارش عالی بود . عکس العمل هاش تو همه ی سکانس ها عالی بود . کلا خیلی عالی تونسته بود شخصیت خاص دو کانگ وو رو در بیاره . اما لی هانا ، راستش تو فصل یک به نظرم یه کوچولو بازیش می لنگید ، اما تو این فصل یه کم بهتر شده بود . اما باز یه جاهایی اکت خوبی نداشت . ولی در کل بهتر از فصل یکش بود . بازیگر قاتلمون هم که فوق العاده بود من که از بازیش لذت بردم . قبلا بازیش رو تو یک پایان خوش دیگر دیده بودم . اون جا هم خوب بود اما این جا معرکه بود . باقیه بازیگرها هم عالی بودند . همه اشون خوب بودند . حتی بازیگرهای فرعی که داستان به داستان متفاوت بودند هم خوب از پس نقششون بر اومده بودند.
سکانس مورد علاقه : -سکانس ابتدایی سریال رو خیلی دوست داشتم ، ترس و دلهره ی عجیبی رو تو وجود آدم ایجاد می کرد . -سکانس فرار قاتل از اداره پلیس . -سکانسی که دو کانگ وو می فهمه خبرچینش و کسی که تو این سه سال باهاش دوست بوده ، درواقع کی هست. -سکانسی که قاتل صحنه ی کشتن همسایه اش رو تو آسانسور تصور می کنه معرکه بود .
دیالوگ مورد علاقه : به عنوان دیالوگ مورد علاقه اجازه می خوام ، جملاتی که اول هر قسمت از افراد بزرگ نوشته می شد رو انتخاب کنم . بعضی هاش رو تو این قسمت می نویسم ، علاوه بر چند تا دیالوگ دیگه از قسمت های مختلف سریال : -بابام بهم گفت که هرکسی توی قلبش یه چاه داره ، اگه اغلب بهش نگاه کنی ، ممکنه خودت رو گم کنی .اون کلمات فراموش شده مثل یه چاقوی تیز به سمتم برگشتن و بلآخره منظورش رو درک کردم .امروز سراغ وحشتناک ترین چاه اومدم ، یه چاه متعفن با یه بوی غلیظ پوسیدگی ناشی از خشم و نفرت . -اون تو یه ماه آدم می کشه و بعد نا پدید می شه . اون تبهکاریه که بیشترین خشم و نفرت رو تو ذهن مردم ایجاد می کنه تا اون ها دست به جنایت بزنند . اون کاملا با کسایی که باهاشون سر و کار دارید فرق داره -فکر می کنم خدا منو بخشیده . - چه مزخرفاتی ، کی می تونه تو رو ببخشه وقتی قربانی و خانواده اش نبخشیدنت . اگه واقعا می خوای بخشیده شی ، توی همون جهنمی زندگی کن که اونا مادام العمر توش زندگی می کنن. - همه جای دنیا تایمر دوربین عکس برداری و زمان پاسخگویی خدمات اورژانسی 3 دقیقه است ، چون سه دقیقه زمان برای وقوع معجزه در زندگی آدم ها کافی است .تاکایی نوبورو -هیچ شکاری مثل شکار انسان نیست و کسانی که تونستند انسان های قوی رو شکار کنند ازش لذت بردند و دیگه هیچ چیز براشون اهمیتی نداره ارنست همینگوی -من فکر می کنم کسایی که خواهر و برادر دارند ، نمی دونند چقدر خوش شانسند ، درسته که زیاد دعوا می کنند ولی اینکه بدونی یکی همیشه پشتته ، کسی که خوانوادته ، یه نعمته . تری پارکر
آهنگ های سریال : همونطور که می دونید تو سریال های جنایی نمی شه انتظار آهنگ های احساسی و البته متفاوت و رنگ و وارنگ رو داشت ، اما در همون حد ، این سریال از آهنگ های خوبی برخوردار بود . آهنگ آغازینش رو که هر قسمت باهاش شروع می شه رو خیلی دوست داشتم .
پایان سریال : سریال با یه پایان به شدت انتظار وارانه برای دیدن ادامه اش تموم می شه . به طوری که بیننده به شدت شوکه می شه . همنطور که دو کانگ وو درآخرین سکانس شوکه و متعجب و ترسیده بود . پایان فوق العاده ای بود برای سریالی که می خواد بیننده هاش رو مشتاق و منتظر برای ساخت و دیدن ادامه ی داستان نگه داره . باید به نویسنده اش واقعا آفرین گفت . کارش عالی بوده . البته نمی دونم فصل سه هم به همین خوبی پیش می ره یا نه ، اما خوب به عنوان یه بیننده چاره ای جز انتظار و امیدواری نداریم . در نهایت من به این سریال از 10 ، 9.5 می دم و امیدوارم از دیدنش همونطور که من لذت بردم شما هم لذت ببرید . اما توصیه می کنم اگه انتظار کشیدن براتون سخته ، صبر کنید تا فصل 3 ساخته بشه بعد این فصل رو ببینید . چون پرونده ی این فصل هنوز بازه و ماها که دیدیمش هنوز منتظر هستیم تا ادامه اش رو بتونیم ببینیم . تعداد بازدید از این مطلب: 164
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید
|
درباره نقد کره بهترین سریال های کره ای
آرشیو مطالب مطالب پر بازدید |